جدول جو
جدول جو

معنی ژندباف - جستجوی لغت در جدول جو

ژندباف
(ژَ)
زندباف. صاحب آنندراج گوید: بمعنی بلبل و قمری و مثل آن و صاحب جهانگیری و مؤید به زای عربی نوشته و کسی وجه تسمیۀ این بیان نکرده و شاید که چون پرهای بلبل و قمری و فاخته و کبک و کبوتر و دراج چندان خوش رنگ و لطیف نباشد ژندباف میگفته باشند. رجوع به زندباف شود -انتهی. و این گفته بر اساسی نیست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زندلاف
تصویر زندلاف
پیشوای زردشتی، زندخوان، سرودگوی
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، هزاردستان، زندواف، بوبرد، زندباف، مرغ چمن، صبح خوٰان، زندوان، هزاران، مرغ سحر، شباهنگ، فتّال، بوبردک، مرغ خوش خوٰان، هزار، شب خوٰان، هزارآوا، عندلیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندباج
تصویر هندباج
کاسنی، گیاهی خودرو با برگ های کرک دار، ساقه ای کوتاه و گل های آبی که ریشه، برگ و دانۀ آن مصرف دارویی دارد، هرگاه دانه های تلخ آن با گندم مخلوط و آرد شود طعم آرد را تلخ می کند، هندبا، انوپا، تلخ دانه، تلخ جکوک، تلخ جوک، تلخک، کسنی، هندبید، انگوپا برای مثال تو یکی هند باج ندهی شان / چون دهدشان خدای حور و قصور؟ (ناصرخسرو - ۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
نوعی ورزش که با دست بازی می شود و در زمینی به مساحت ۶۵ × ۱۱۰ متر بین دو دستۀ ۱۱ نفری به وسیلۀ توپ چرمی بزرگ صورت می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
هرجانور درنده یا گزنده ای که جانور دیگر را بخورد یا آزار برساند مانند شیر و پلنگ، جانور موذی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زندباف
تصویر زندباف
پیشوای زردشتی، زندخوان، سرودگوی
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، هزاردستان، بوبرد، زندواف، عندلیب، شب خوٰان، بوبردک، مرغ سحر، هزارآوا، مرغ خوش خوٰان، هزاران، شباهنگ، صبح خوٰان، هزار، فتّال، زندلاف، زندوان، مرغ چمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زندبار
تصویر زندبار
حیوان بی آزار مانند، گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبدباف
تصویر سبدباف
بافندۀ سبد، کسی که سبد می بافد، سبدساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندباد
تصویر تندباد
طوفان، جریان شدید هوا، باد سخت و تند، توفان، دومان، کولاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندباز
تصویر بندباز
کسی که روی ریسمان راه می رود و هنرنمایی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زندواف
تصویر زندواف
پیشوای زردشتی، زندخوان، سرودگوی
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، هزارآوا، زندلاف، زندوان، بوبردک، بوبرد، مرغ خوش خوٰان، هزاران، هزاردستان، شب خوٰان، صبح خوٰان، زندباف، هزار، شباهنگ، فتّال، مرغ چمن، مرغ سحر، عندلیب برای مثال فزاینده شان خوبی از چهرولاف / سراینده شان از گلو زندواف (عنصری - ۳۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
بمعنی زندخوان است که تابعان زردشت باشند و آن جماعت را مجوس خوانند. (برهان). امام و پیشوای زردشتیان. (ناظم الاطباء). زندخوان. زندلاف. زنددان. خوانندگان و دانندگان کتاب زند بمعنی تابعان کتاب زردشت پیغمبر عجم... و بملاحظۀ اینکه زند را مقریان خوش آواز می خوانده اند، بلبل را نیز زندخوان و زندلاف گویند... (انجمن آرا) (آنندراج). مقری زندخوان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زندواف. (فرهنگ فارسی معین). آقای هنینگ نوشته اند: ’زندباف. زندخوان. زندوان. زنددان. زندران. زندلاف. زندواف را بمعنی زردشتی وبلبل گرفته اند’. در صورتی که زنددان (دانندۀ زند) زندخوان (خوانندۀ زند) و غیره مرکباتی هستند که به سهولت وجه اطلاق آنها بزردشتیان دانسته میشود، ولی جای تعجب است که چگونه این کلمات را به بلبل اطلاق کرده اند. از آنجمله ’زندواف’ (زنده واف) محتملاً از جهت تهجی بهتر محفوظ مانده، در لغت فرس اسدی چ اقبال ص 243 بیت عنصری بمعنی بلبل آمده نیز بمعنی زردتشتی، سپس زندباف شمس فخری (ص 68) را باید یاد کرد و بسیار آسان است که ’زندواف’ را بوسیلۀ لغت سغدی ’زنت و ب’ که تحت اللفظ بمعنی سرودگوی است تشریح کرد. در سغدی ’زند’، اوستا ’زنتی’ بمعنی سرود، سرودن است و ’زنتوچه مرغ’ (سرودن مرغ) آمده ’واف’ از سغدی ’و ب’ است بمعنی گفتن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
زندبافان بهی زند ز بر برخوانند
بلبلان وقت سحر زیر و ستا جنبانند.
منوچهری.
زندباف ازبهشت نامۀ زند
در شب آورد و خواند حرفی چند.
نظامی.
رجوع به مزدیسنا ص 140 شود.
، بلبل. (برهان) (غیاث) (ناظم الاطباء). زندواف. هزاردستان. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جانوری عاشق گل و آن را زندخوان و هزار و هزاردستان نیز گویند. به تازیش بلبل و عندلیب نامند و نیز مرغ چمن و مرغ سحر و مرغ شبخوان نامندش. (شرفنامۀ منیری) :
هر گلی را به شاخ گلبن بر
زندبافیست با هزار شغب.
فرخی.
ز گلبام شبابه زندباف
دریده صبا شعر گل تا به ناف.
نظامی.
در آن میان که وداع گل و بنفشه کنی
خبر ز نالۀ زارم به زندخوان برسان.
کمال اسماعیل (از انجمن آرا و آنندراج).
، فاخته. (برهان) (غیاث) (ناظم الاطباء). نوعی مرغ خوش خوان که گویند فاخته است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
بلبل شیرین زبان بر جوزبن راوی شود
زندباف زندخوان بر بیدبن شاعر شود.
منوچهری.
بر بید عندلیب زند باغ شهریار
برسرو زندباف زند بخت اردشیر.
منوچهری.
، فردوسی در صفت زنان خوشخوان مطربه گفته:
فزاینده شان خوبی از چهر و ناف
سراینده شان در گلو زندباف.
(انجمن آرا) (آنندراج).
، قمری. (غیاث). رجوع به زند و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
یونانی تازی گشته بنگرید به هندباء هندبا: تویکی هندباج ندهیشان چون دهدشان خدای حور و قصورک (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردباف
تصویر گردباف
حاشیه باف
فرهنگ لغت هوشیار
هندبا و انوپا در فارسی کاسنی، ترخون کاسنی. یا اصل هندبا. بیخ کاسنی، تر خون. یا هند بابری. کاسنی بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندبان
تصویر خندبان
پر گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندلاف
تصویر اندلاف
ریخته شدن نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زند باف
تصویر زند باف
سرودگوی، خوش الحان، بلبل، زند خوان زردشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندواف
تصویر زندواف
سرودگوی، خوش الحان، بلبل، زند خوان زردشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندباز
تصویر بندباز
آنکه بر روی ریسمان راه رود و عملیات شگفت انگیزی انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندباز
تصویر بندباز
((بَ))
کسی که روی طناب بازی می کند و نمایش می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تندباد
تصویر تندباد
باد تند و سخت که با رعد و برق شدید همراه است، توفان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندواف
تصویر زندواف
((زَ))
سرودخوان، خوش آواز، بلبل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هندباج
تصویر هندباج
((هِ))
هندباء، گیاهی تلخ که در فارسی کاسنی گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بندباز
تصویر بندباز
آکروبات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تندباد
تصویر تندباد
Storminess
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تندباد
تصویر تندباد
orageux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تندباد
تصویر تندباد
бурность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تندباد
تصویر تندباد
Stürmigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تندباد
تصویر تندباد
буряність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تندباد
تصویر تندباد
burzliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تندباد
تصویر تندباد
风暴性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تندباد
تصویر تندباد
tempestuosidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تندباد
تصویر تندباد
tempestuosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تندباد
تصویر تندباد
tormentosidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی