- چیز
- شی
معنی چیز - جستجوی لغت در جدول جو
- چیز
- شیئی، پدیده
- چیز
- مقابل ناچیز، موجود، آنچه موجود باشد
شیء، جسم
امر، پدید
حالت، موضوع و مانند آن
- چیز
- شیء، خواسته، دارایی
چیز خور کردن کسی: مخفیانه دارو یا خوارکی راکه خاصیت جادویی داشته باشد به کسی خوراندن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیز کوچک، در علم زیست شناسی خارپشت
کهین، کمترین، احقر، اصغر
ناچیزچیزی اندک، معدوم فانی
هیچ چیز، چیزی: (چون درمدت ده سال هچیز ازانواع علم وحکمت نیاموخت (شاهزاده) وطبع او تعلیم وتلقین نپذیرفت)
مخفیانه دارو یا خوارکی راکه خاصیت جادویی داشته باشد به کسی خوراندن
تراشه
در ترکیب بمعنی (بیزنده) آید: خاک بیز مشک بیز موبیز
رنگ، لون، رنگ خاکستری
هر چیز خرد و بسیار کوچک
سیرسیرک از خانواده زنجره ها حشره ایست از راسته نیم بالان که سر بزرگ و چهار بال شفاف و نازک دارد و بر روی درختان به سر میبرد و از شیره آنها تغذیه مینماید. جنس نر این حیوان با اعضای مخصوص زیر شکم و کشیدن پاهایش بانها صدای سوت مخصوصی تولید میکند. ماده این حشرات درون پوست درخت تخم میگذارند سیر سیرک
بران، برنده، قاطع غلبه نمودن هم میاید
هوبره حباری
گور، کرانه بیابان طرف جانب سوی
شکن و ترنجیدگی در پوست
ترکی ک چپک چوبک پارسی است پرده مانندی که آنرا از چوبهای باریک سازند و جلو در اطاق آویزند
ترکی: نی پرده پرده از نای پرده مانندی که آنرا از چوبهای باریک سازند و جلو در اطاق آویزند
غلب مظفر پیروز، مسلط
هندی گلبر از پارچه ها چیت
بوته گیاهی است به درمنه لیکن مانند جاروب سفید است
ترکی جا پا نشان قدم اثرپا. یا ایز کسی را گرفتن او را پنهانی تعقیب کردن، یا ایز گمد کردن، رد پا را از میان بردن گم کردن اثر و نشانه خود، مردم را به اشتباه انداختن
محل، جا، مکان
خیزنده، بلند شوند
واحد مقیاس فشار در سلسله ام، ت، اس
چابک، تند
چوبی هندی که از آن طبق می سازند
ردپا، رد پی، نشان قدم
ایز گم کردن: رد گم کردن، رد پا را از میان بردن، کسی را منحرف ساختن و به غلط انداختن
ایز گم کردن: رد گم کردن، رد پا را از میان بردن، کسی را منحرف ساختن و به غلط انداختن
هم، همچنین، بار دیگر، مسلماً
علامتی برای بالا بردن نت به یک نیم پرده
چشم چران، مخنث، بدکار، پشت پایی، بی شرم، برای مثال گفتم همی چه گویی ای هیز گلخنی / گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی (عسجدی - لغت نامه - هیز)