چیز کوچک. چیز کم. - چیزکی، چیز کمی. چیز کوچکی. چیزی کم. چیزی خرد: نالۀ سرنا و تهدید دهل چیزکی ماند بدان ناقور کل. مولوی. گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی یادمان آمد از آنها چیزکی. مولوی. چیزکی از آب هستش در جسد بول گیرش آتشی را می کشد. مولوی. مِطَّحَه، چیزکی برآمدۀ گرد در پای گوسفند که بدان زمین راخراشد. (منتهی الارب). - امثال: تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. ، مجازاً به معنی چیز کم بها، در برخی فرهنگها آمده است که خارپشت را گویند اما ظاهراً محرف چیز و چیزوک باشد
گیاهی است از تیره چلیپاییان که جزو سبزیهای خوراکی معمولی است و مزه اش تند و تیز است. گیاهی است یکساله و برگهایش کوچک و میوه اش خرجینک و بالدار است: تر تیزک رشاد تره تندک حب الرشاد
شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، اِدرار، پیشاب، بَول، زَهراب، پیشار، پیشیار، چامیز، چامیر، چامین، چَمین، کُمیز، گُمیز، شاشه
توت فَرَنگی، میوه ای سرخ رنگ و ترش طعم شبیه توت و درشت تر از آنکه ملین، ادرارآور، تصفیه کنندۀ خون و مقوی اعصاب است و برای اشخاص کم خون و مبتلایان به بیماری های سل، رماتیسم، نقرس، سنگ کلیه و تصلب شرائین نافع است، بوتۀ این میوه کوچک با برگ های درشت و ساقه های باریک خزنده است، چیالَک، شاکَلَه، چَلَم