- چمنده
- کسی که بناز راه رود خرامنده
معنی چمنده - جستجوی لغت در جدول جو
- چمنده
- ویژگی کسی که به ناز و خرام راه می رود، خرامنده
- چمنده ((چَ مَ دِ))
- خرامنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فوت کننده، دم زننده، آنکه نفس کشد، ماری باشد دمنده بی زهر، فریاد کننده
آنکه رم کند کسی که بترسد و بگریزد، آنکه به سبب نفرت احتراز کند
جنبنده، متحرک
آنکه چس کند کسی که فسوه دهد
کوشنده ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
راه رفته با ناز خرامیده، خم شده
آنچه که میچکد
آن کس که میچغد چخنده
کسی که مزه چیزی را بچشد، چاشنی گیر
کسی که زبانش در سخن گفتن میگیرد آنکه حرف را نمیتواندا زمخرج ادا کند
دلاور و شجاع، بیهوش، بیم زده
ترسنده، رمنده، بوینده
غمناک، غمگین، اندوهگین
ویژگی کسی که مزۀ چیزی را بچشد
آنکه می ترسد و می گریزد، رم کننده
کوشش کننده، ستیزه کننده، دم زننده،
حیوان علف خواری که چرا می کند، چرا کننده
کسی که زبانش هنگام حرف زدن می گیرد و حروف را نمی تواند از مخرج ادا کند، کج زبان، تمده، تلنده
ویژگی مایعی که از جایی می چکد و چکه چکه فرومی ریزد
کسی که باد در چیزی بدمد، باد کننده، وزنده، کنایه از خروشنده، خشمگین، برای مثال بزد دست سهراب چون پیل مست / چو شیر دمنده ز جا دربجست (فردوسی - ۲/۱۸۲ حاشیه) ، از دمیدن
اندوهگین
یک بری راحت و دراز کشیده
بوینده
جنبنده، حشره