جدول جو
جدول جو

معنی چمنده - جستجوی لغت در جدول جو

چمنده
کسی که بناز راه رود خرامنده
تصویری از چمنده
تصویر چمنده
فرهنگ لغت هوشیار
چمنده
ویژگی کسی که به ناز و خرام راه می رود، خرامنده
تصویری از چمنده
تصویر چمنده
فرهنگ فارسی عمید
چمنده
((چَ مَ دِ))
خرامنده
تصویری از چمنده
تصویر چمنده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فوت کننده، دم زننده، آنکه نفس کشد، ماری باشد دمنده بی زهر، فریاد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمنده
تصویر رمنده
آنکه رم کند کسی که بترسد و بگریزد، آنکه به سبب نفرت احتراز کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمنده
تصویر جمنده
جنبنده، متحرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسنده
تصویر چسنده
آنکه چس کند کسی که فسوه دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چخنده
تصویر چخنده
کوشنده ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمیده
تصویر چمیده
راه رفته با ناز خرامیده، خم شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
آنچه که میچکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغنده
تصویر چغنده
آن کس که میچغد چخنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشنده
تصویر چشنده
کسی که مزه چیزی را بچشد، چاشنی گیر
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که زبانش در سخن گفتن میگیرد آنکه حرف را نمیتواندا زمخرج ادا کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمنده
تصویر شمنده
دلاور و شجاع، بیهوش، بیم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمنده
تصویر شمنده
ترسنده، رمنده، بوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمنده
تصویر غمنده
غمناک، غمگین، اندوهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشنده
تصویر چشنده
ویژگی کسی که مزۀ چیزی را بچشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمنده
تصویر رمنده
آنکه می ترسد و می گریزد، رم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چخنده
تصویر چخنده
کوشش کننده، ستیزه کننده، دم زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرنده
تصویر چرنده
حیوان علف خواری که چرا می کند، چرا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنده
تصویر تمنده
کسی که زبانش هنگام حرف زدن می گیرد و حروف را نمی تواند از مخرج ادا کند، کج زبان، تمده، تلنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
ویژگی مایعی که از جایی می چکد و چکه چکه فرومی ریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمنده
تصویر دمنده
کسی که باد در چیزی بدمد، باد کننده، وزنده، کنایه از خروشنده، خشمگین، برای مثال بزد دست سهراب چون پیل مست / چو شیر دمنده ز جا دربجست (فردوسی - ۲/۱۸۲ حاشیه)، از دمیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمنده
تصویر غمنده
اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمنده
تصویر لمنده
یک بری راحت و دراز کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنده
تصویر تمنده
((تَ مَ دِ))
کسی که زبانش در سخن گفتن می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چخنده
تصویر چخنده
((چَ خَ دِ))
کوشنده، ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمیده
تصویر چمیده
((چَ دِ))
خم شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرنده
تصویر چرنده
((چَ رَ دِ))
حیوان علفخوار که چرا کند، جمع چرندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمنده
تصویر جمنده
((جُ مُ دِ یا دَ))
جنبنده، متحرک، دابه، چهارپا، شپش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمنده
تصویر دمنده
((دَ مَ دِ))
فوت کننده، وزنده، خروشنده، نمو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمنده
تصویر شمنده
بوینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمنده
تصویر شمنده
((شَ مَ دِ))
رمنده، ترسنده، بیهوش شونده، آشفته شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غمنده
تصویر غمنده
((غَ مَ دِ))
غمگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمنده
تصویر جمنده
جنبنده، حشره
فرهنگ فارسی عمید