جدول جو
جدول جو

معنی چرکش - جستجوی لغت در جدول جو

چرکش
(چَ کَ)
سامی بیک گوید: قصبه ای است که در سنجاق کنغری از ولایت قسطمونی که در 100 کیلومتری جنوب غربی قسطمونی و 65 کیلومتری شمال غربی کنغری قرار دارد و مرکز قضاست. سکنۀ آن 5000 تن هستند. این قصبه را سلطان مرادخان چهارم ساخته است و دارای 8 جامع شریف، یک مسجد و مدارس و مکاتب متعدد میباشد. تجارت رائجی دارد و رودهای بسیاری نیز در آن جاری است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
سامی بیک گوید: یکی از سه قضایی است که سنجاق کنغری را تشکیل می دهد. از مشرق به خود کنغری، از شمال به ’آراج’، از مغرب به ’کرده’ و از جنوب به ’یبان آباد’ محدود است. دارای 388 قریه است که به 74 دیوان منقسم شده اند. سکنۀ آن از 23000 تن تجاوز میکند که همه مسلمانند. زمین آن حاصلخیز است و محصولات بسیار و معادنی از جمله معدن گوگرد دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرکش
تصویر سرکش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از موسیقیدانان دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
قطعاتی از گلوله و خمپاره و مانند این ها که بر اثر انفجار پراکنده می شود، کیسه یا جعبه که در قدیم تیرهای کمان را در آن می گذاشتند و به پهلوی خود آویزان می کردند، تیردان، شغا، شکار، کیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چربش
تصویر چربش
افزونی، فزونی، بیشتری، برای مثال ترازوی چربش فروشان به رنگ / بود چرب و چربش ندارد به سنگ (نظامی۶ - ۱۱۶۰) ، رجحان، برتری، روغن، دنبه، پیه، چربی، چربو، برای مثال به داغ سرکه و چربش، به تلخی رفتم از دنیا / ولیکن شعر شیرینم، بماند تا جهان باشد (بسحاق اطعمه - ۱۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
درختی از خانوادۀ زیتون تلخ که معمولاً در جنوب ایران به عمل می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرکن
تصویر چرکن
چرکین، هر چیز ناپاک و چرک آلود، چرک دار، شوخگین، ریمناک، ریمن، ریم آلود، ویژگی زخمی که از آن چرک بیاید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرکش
تصویر زرکش
کسی که پیشه اش کشیدن تارهای زر به جامه یا پارچه است، زرکشیده، پارچه ای که تارهای زر در آن به کار رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
گردنکش، یاغی، نافرمان، کنایه از توانا، قوی، زورمند، برای مثال منم سرکشی گفت از ایران سپاه / چو شب تیره شد بازماندم ز شاه (فردوسی - ۶/۴۲۶)، کنایه از سرافراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چترکش
تصویر چترکش
کسی که چتر بر سر پادشاه می گرفت، چتردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
نافرمان، مغرور، گردنکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چربش
تصویر چربش
چربی پیه سوختنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرکن
تصویر چرکن
آنچه که چرک آلود و ناپاک باشد، زخمی که از آن چرک آید
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره سماقیان که شبیه درخت سنجد تلخ است و در جنوب ایران (بندر عباس و چاه بهار) کشت میشود و از هندوستان وارد ایران شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرکش
تصویر لرکش
آنکه یا آنچه لر را بکشد، قسمی کشمش پست دارای هسته های درشت و سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرکش
تصویر جرکش
براده طلا، ریزه های طلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرکش
تصویر زرکش
پارچه ای که تارهای زر در آن بکار رفته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکش
تصویر ترکش
تیر کش _ تیردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
((سَ. کَ یا کِ))
عاصی، یاغی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لرکش
تصویر لرکش
((لُ. کُ))
قسمی کشمش پست دارای هسته های درشت و سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چربش
تصویر چربش
((چَ بِ))
چربیش، پیه سوختنی، چربی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترکش
تصویر ترکش
((تَ کَ یا کِ))
تیردان، جعبه یا کیسه ای که در آن تیرهای کمان را جا می دادند و به پهلو می آویختند، هر تکه ای از نارنجک، خمپاره یا بمب که در اثر انفجار از آن جدا شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرکش
تصویر زرکش
((زَ کَ یا کِ))
آن که تارهای زر به پارچه کشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
یاغی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
Circling, Circulation, Gyration, Rotation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
Insubordinate, Hotheaded
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
запальний , непокірний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
环绕的 , 循环 , 旋转 , 旋转
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
wybuchowy, niesubordynowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
okrężny, cyrkulacja, obrót, (PL) rotacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
вспыльчивый , непокорный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
обертальний , циркуляція , обертання , обертання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
hitzig, ungehorsam
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
kreisend, Zirkulation, Drehung, (DE) Rotation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
круговой , циркуляция , вращение , вращение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرکش
تصویر سرکش
暴躁的 , 不服从的
دیکشنری فارسی به چینی