جدول جو
جدول جو

معنی چربش

چربش
افزونی، فزونی، بیشتری، برای مثال ترازوی چربش فروشان به رنگ / بود چرب و چربش ندارد به سنگ (نظامی۶ - ۱۱۶۰) ، رجحان، برتری، روغن، دنبه، پیه، چربی، چربو، برای مثال به داغ سرکه و چربش، به تلخی رفتم از دنیا / ولیکن شعر شیرینم، بماند تا جهان باشد (بسحاق اطعمه - ۱۳۹)
تصویری از چربش
تصویر چربش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چربش

چربش

چربش
چربی که پیه سوختن است. (برهان). چربی. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری) (ناظم الاطباء). چیز چرب مثل دنبه و پیه و امثال آنها. (فرهنگ نظام). چربو. روغن. چربی روی گوشت. پیه. شحم. وَضَر. دَسَم. عَرم. عَبَقَه. عَبَکَه. عَمَقَه. غَمَر. (منتهی الارب) : (شمس دلالت کند بر) هر درختی بلند که برش چربش بسیار دارد... و خرمابن و توت و رز. (التفهیم). (مشتری دلالت دارد بر) هر درختی که میوۀ او شیرین است و کم چربش یا تنک پوست چون زردآلو وانجیر و شفتالو. (التفهیم). اما مغز استخوان لذت بیشتر دارد و چربش و تری. (الابنیه عن حقایق الادویه).
چربش آنجا دان که جان فربه شود
کار ناامید آنجا به شود.
مولوی.
اگر هزارگون چرک و چربش بر روی چکد
ظاهر و پیدا نگردد. (فیه مافیه).
شد ز غصه دلم چو گوشت کباب
می گدازم ز قهر چون چربش.
پوربها (از جهانگیری).
ببوی سرکه و چربش بتلخی رفتم از دنیا
ولیکن شعر شیرینم بماند تا جهان باشد.
بسحاق اطعمه (از انجمن آرا).
، بمعنی افزونی و رجحان. (انجمن آرا) (آنندراج). چربیدن و زیادتی و رجحان. (ناظم الاطباء). چربیدن و افزون شدن. (فرهنگ نظام). فزونی. بیشتری. برتری. چرب بودن از حیث وزن:
ترازوی چربش فروشان به رنگ
بُوَد چرب و چربش ندارد بسنگ.
نظامی.
، چربی و دسومت. (ناظم الاطباء). چرب بودن چیزی. (فرهنگ نظام). رجوع به چربو و چربی شود
لغت نامه دهخدا

چریش

چریش
درختی است از تیره سماقیان که شبیه درخت سنجد تلخ است و در جنوب ایران (بندر عباس و چاه بهار) کشت میشود و از هندوستان وارد ایران شده است
فرهنگ لغت هوشیار

چربه

چربه
کاغذی باشد چرب و تنگ که نقاشان و مصوران بر روی صفحه تصویر و طرح و نقش آن را بردارند
فرهنگ لغت هوشیار

چربک

چربک
قسمی نان روغنی تنک نانی که خمیرآنرا تنک سازند و در میان روغن بریان کنند، سرشیر قیماق، دروغ بهتان سخنی که از راه سیاست و غمز درباره کسی گویند
فرهنگ لغت هوشیار