جدول جو
جدول جو

معنی زرکش

زرکش((زَ کَ یا کِ))
آن که تارهای زر به پارچه کشد
تصویری از زرکش
تصویر زرکش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زرکش

زرکش

زرکش
کسی که پیشه اش کشیدن تارهای زر به جامه یا پارچه است، زرکشیده، پارچه ای که تارهای زر در آن به کار رفته
زرکش
فرهنگ فارسی عمید

زرکش

زرکش
دهی از دهستان میان ولایت است که در بخش حومه شهرستان مشهد واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

سرکش

سرکش
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از موسیقیدانان دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی
سرکش
فرهنگ نامهای ایرانی

زرشک

زرشک
بار درختی است سرخ و ترشمزه که در طعام کنند و خورند گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس
فرهنگ لغت هوشیار

زر کش

زر کش
پارسی تازی گشته زرکش گلابتون دوزی دیبای زرکشی شده آنکه تارهای زر به پارچه کشد کسی که گلابتون سازد، پارچه ای که تارهای زر در آن کشیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار