جدول جو
جدول جو

معنی چرستیدن - جستجوی لغت در جدول جو

چرستیدن(گُ کَ دَ)
بهم زدن و بهم فشردن دندان. (ناظم الاطباء). چرست کردن. دندان قروچه کردن. رجوع به چرست و چرست کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چروکیدن
تصویر چروکیدن
ناصاف و دارای چین و شکن شدن، چروک خوردن، چروک برداشتن، چروک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستیدن
تصویر پرستیدن
ستایش کردن، بندگی کردن، عبادت کردن، خدمت کردن، دوست داشتن بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایستیدن
تصویر ایستیدن
ایستادن، سرپا بودن، برپا شدن، برخاستن، درنگ کردن، توقف کردن، مقاومت کردن، اقامت کردن، شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
کسی که او را بپرستند و ستایش کنند، پرستش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
روانه کردن، راهی کردن، گسیل داشتن
خواندن
گفتن مثلاً صلوات فرستادن،
امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن مثلاً به دانشگاه فرستاد،
با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن
در جهتی پرتاب کردن مثلاً موشک را به هوا فرستاد
فرهنگ فارسی عمید
(گِ رِ دَ)
یعنی منعم، مردی که امر حراست فرقۀ هجدهمین لاویان مغنی باوی بود، بیننده ای که آسای ملک را بواسطه عدم اعتمادش بخدا توبیخ نموده بفرمودۀ پادشاه وی را حبس کردند. (2 تو 16:7 -10 و بموافق 1 پادشاهان 16:1 و 2 تو 19:2). یهودی بنی پسر حنانی بود، برادر نحمیا که به نزد نحمیا شده وی را از حالت پررنج و زحمت اورشلیم آگاهانیده باعث آن شد که نحمیا به اورشلیم سفر نماید. از آن پس در سال 446 قبل از میلاد از جانب برادر خود نحمیا بر دربانان شهر ریاست یافت، کاهنی که از زنان غریبه تزویج نموده بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
چرت زدن. پینکی رفتن. مقابل واچرتیدن، که از حال چرت بیرون آمدن باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
پرستش شده عبادت شده معبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیدن
تصویر پرستیدن
تعبد، عبادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیدنی
تصویر پرستیدنی
که سزاوار پرستش است در خور پرستش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
ارسال، گسیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایستیدن
تصویر ایستیدن
ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلسکیدن
تصویر چلسکیدن
پژمردن پلاسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
علف خورانیدن بحیوانات گردش دادن حیوانات علفخوار در علفزارها تا چرا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرنگیدن
تصویر چرنگیدن
آواز کردن شمشیر و گرز و مانند آنها بر اثر تصادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چروکیدن
تصویر چروکیدن
چروک یافتن پرچین و چروک گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
((پَ رَ دِ))
پرستش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرانیدن
تصویر چرانیدن
((چَ دَ))
علف خورانیدن به حیوانات، چراندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چروکیدن
تصویر چروکیدن
((چُ دَ))
چروک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
((فِ رِ دَ))
روانه کردن، راهی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستیدن
تصویر پرستیدن
((پَ رَ دَ))
بندگی کردن، ستایش نمودن، بسیار دوست داشتن، دوست داشتن، دوست گرفتن
فرهنگ فارسی معین
پرستیدن شما به سخره گرفته خواید شد - لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از چروکیدن
تصویر چروکیدن
Crumple
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
Send
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
enviar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چروکیدن
تصویر چروکیدن
смять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
отправлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چروکیدن
تصویر چروکیدن
zerknittern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
senden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
wysyłać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چروکیدن
تصویر چروکیدن
зморщувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چروکیدن
تصویر چروکیدن
pomarszczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرستادن
تصویر فرستادن
відправляти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چروکیدن
تصویر چروکیدن
皱折
دیکشنری فارسی به چینی