جدول جو
جدول جو

معنی پرستیدن

پرستیدن((پَ رَ دَ))
بندگی کردن، ستایش نمودن، بسیار دوست داشتن، دوست داشتن، دوست گرفتن
تصویری از پرستیدن
تصویر پرستیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پرستیدن

پرستیدن

پرستیدن
ستایش کردن، بندگی کردن، عبادت کردن، خدمت کردن، دوست داشتن بسیار
پرستیدن
فرهنگ فارسی عمید

پرستیدن

پرستیدن
یعنی منعم، مردی که امر حراست فرقۀ هجدهمین لاویان مغنی باوی بود، بیننده ای که آسای ملک را بواسطه عدم اعتمادش بخدا توبیخ نموده بفرمودۀ پادشاه وی را حبس کردند. (2 تو 16:7 -10 و بموافق 1 پادشاهان 16:1 و 2 تو 19:2). یهودی بنی پسر حنانی بود، برادر نحمیا که به نزد نحمیا شده وی را از حالت پررنج و زحمت اورشلیم آگاهانیده باعث آن شد که نحمیا به اورشلیم سفر نماید. از آن پس در سال 446 قبل از میلاد از جانب برادر خود نحمیا بر دربانان شهر ریاست یافت، کاهنی که از زنان غریبه تزویج نموده بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

چرستیدن

چرستیدن
بهم زدن و بهم فشردن دندان. (ناظم الاطباء). چرست کردن. دندان قروچه کردن. رجوع به چرست و چرست کردن شود
لغت نامه دهخدا