جدول جو
جدول جو

معنی چخین - جستجوی لغت در جدول جو

چخین
چرکین، چرک آلود، ریم آلوده، ویژگی زخمی که چرک داشته باشد
تصویری از چخین
تصویر چخین
فرهنگ فارسی عمید
چخین
(چَ / چِ)
ریم آلوده و چرکین را گویند، یعنی زخمی که چرک وریم داشته باشد. (برهان) (آنندراج). ریم آلوده و چرکین و زخمی که چرک و ریم داشته باشد. (ناظم الاطباء). ریمگین. (از جهانگیری) (شرفنامۀ منیری). رجوع به چخ شود. شوخگین. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
چخین
چرکین ریم آلوده
تصویری از چخین
تصویر چخین
فرهنگ لغت هوشیار
چخین
((چَ))
چرکین، چرک آلود
تصویری از چخین
تصویر چخین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چخان
تصویر چخان
کوشنده، ستیزه کننده، در حال کوشیدن، در حال ستیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنین
تصویر چنین
مانند این، مثل این، اینگونه مثلاً چنین لباس هایی مناسب تو نیست، این طور، به این شکل مثلاً او چنین نمی نویسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چمین
تصویر چمین
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، کمیز، گمیز، شاشه
غایط، پلیدی، سرگین، برای مثال بلبلان را جای می زیبد چمن / مر جعل را در چمین خوش تر وطن (مولوی - ۲۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چبین
تصویر چبین
چپین، ظرفی که از شاخه های نازک درخت می بافند، سله، سبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپین
تصویر چپین
ظرفی که از شاخه های نازک درخت می بافند، سله، سبد، برای مثال بگسترد کرباس و چپّین نهاد / براو ترّه و نان کشکین نهاد (فردوسی - ۸/۴۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چخیدن
تصویر چخیدن
کوشیدن، کوشش کردنبرای مثال در تپیدن سست شد پیوند او / وز چخیدن سختتر شد بند او (عطار - ۴۰۱)
ستیزه کردن، برای مثال به کابل که با سام یارد چخید / که خواند از آن زخم گرزش چشید (فردوسی - ۱/۲۳۶)، سپاه است یکسر همه کوه و شخ / تو با پیل و با پیلبانان مچخ (فردوسی - لغت نامه - چخیدن) سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یخین
تصویر یخین
از جنس یخ، کنایه از بی عاطفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخین
تصویر سخین
گرم، مقابل سرد، دارای حرارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخین
تصویر سخین
ولرم نه گرم و نه سرد، اشکریز اندوهگین مرد کج بیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکین
تصویر چکین
نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمین
تصویر چمین
شاش بول ادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنین
تصویر چنین
بدینگونه، بدینسان، اینطور، مانند این
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چبین
تصویر چبین
طبقی که از چوب بید بافته باشند طبق چوبین سله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپین
تصویر چپین
طبقی که از چوب بید بافته باشند طبق چوبین سله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چخیدن
تصویر چخیدن
کوشیدن سعی کردن، ستیزه کردن، دم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
سخت، ستبر ستبر و سخت، محکم استوار، غلیظ، حلیم بردبار بارزانت رزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخین
تصویر رخین
مهمیز، تازیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمین
تصویر چمین
((چَ))
شاش، بول، چامین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنین
تصویر چنین
((چُ یا چِ))
چون این، مانند این، مثل این، این گونه، این طور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چبین
تصویر چبین
((چُ))
سبد چوبی، سبدی که از چوب بید بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چپین
تصویر چپین
((چُ))
با چبین، طبقی که از چوب بید بافته باشند، طبق چوبین، سله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چخیدن
تصویر چخیدن
((چَ دَ))
کوشیدن، ستیزه کردن، چغیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثخین
تصویر ثخین
((ثَ))
ستبر، سخت، محکم، استوار، غلیظ، حلیم، بردبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنین
تصویر چنین
Such
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چنین
تصویر چنین
такой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چنین
تصویر چنین
solch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چنین
تصویر چنین
такий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چنین
تصویر چنین
taki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چنین
تصویر چنین
这样的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چنین
تصویر چنین
tal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چنین
تصویر چنین
tale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی