جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با چمین

چمین

چمین
شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، اِدرار، پیشاب، بَول، زَهراب، پیشار، پیشیار، میزَک، چامیز، چامیر، چامین، کُمیز، گُمیز، شاشه
غایط، پلیدی، سرگین، برای مِثال بلبلان را جای می زیبد چمن / مر جعل را در چمین خوش تر وطن (مولوی - ۲۶۹)
چمین
فرهنگ فارسی عمید

چمین

چمین
مخفف چامین است که شاش و بول را گویند. (برهان). بمعنی بول و آنرا چامین نیز گویند. (از جهانگیری). کمیز. بول. چامیز. (ناظم الاطباء). مطلق بول و شاش آدمی یا حیوان:
چاره نبود هم جهان را از چمین
لیک نبود آن چمین ماء معین.
مولوی (از جهانگیری).
بود بیحد آن چمین (بول خر) نسبت بدو (مگس)
آن نظر کو بیند او را راست، کو.
مولوی.
رجوع به چامیز و چامین و چمیز و کمیز شود، غایط را نیز گویند. (برهان). غایط و آنرا چامین نیز گویند. (از جهانگیری). غایط. (ناظم الاطباء). غایط و سرگین و کثافاتی از این قبیل:
بلبلان را جای میزیبد چمن
مر جعل را در چمین خوشتر وطن.
مولوی (از جهانگیری).
رجوع به چامین و چامیز و چمیز و کمیز شود، محل کثافت و سرگین است. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

امین

امین
مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نامجدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس، و امین همایون
امین
فرهنگ نامهای ایرانی