جدول جو
جدول جو

معنی چخس - جستجوی لغت در جدول جو

چخس
قدکوتاه، کوتوله، لاغر تکیده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چکس
تصویر چکس
نشیمن باز و شاهین و مانند آن ها، آشیانۀ مخصوص مرغان شکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخس
تصویر پخس
پژمردن، رنجیدن، گداختن، بخسیدن، بخس، پخسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخس
تصویر تخس
شریر و مردم آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چخش
تصویر چخش
گواتر، عارضۀ بزرگ شدن بیش از حد غدۀ تیروئید که به دلیل کمبود ید در غذا، کم کاری یا پرکاری این غده، التهاب و عفونت آن به وجود می آید و نشانۀ آن برجستگی غیرطبیعی در زیر گلوی بیمار است، جخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرس
تصویر چرس
مادۀ سقزی مخدر و سمی که از گیاه شاهدانه می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخس
تصویر اخس
خسیس تر، فرومایه تر، پست تر، خوارتر، زبون تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخس
تصویر تخس
تفس، گرمی، حرارت، تپش دل از غم و رنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرس
تصویر چرس
بند و زندان، برای مثال هر که به قید تو گرفتار شد / تا ندهد جان نرهد زاین چرس (نزاری - لغت نامه - چرس)، شکنجه، آزار، فشار، چرخشت، آنچه درویشان و گدایان از دریوزگی و گدایی جمع کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چخت
تصویر چخت
سقف، بالاترین سطح داخلی هر فضای سرپوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخس
تصویر بخس
ناقص، کم، اندک، زمینی که بدون آبیاری حاصل می دهد، زراعت دیم
پژمردن، رنجیدن، گداختن، بخسیدن، پخسیدن، پخس
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِءْ)
کاستن حق کسی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). کاستن. (از اقرب الموارد). نقصان کردن. (غیاث اللغات). بکاستن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
پژمرده و فراهم آورده. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). پژمرده و افسرده و منقبض و درهم کشیده. (ناظم الاطباء). گداخته و پژمرده. (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کم و اندک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ناقص. (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات) : و شروه بثمن بخس. (قرآن 20/12) ، بفروختند او را ببهایی کاسته خست. (کشف الاسرار ج 5 ص 28).
- بثمن بخس فروختن، ببهای اندک فروختن.
- بخس پذیرفتن، کاهش یافتن: انواع ارتفاعات در مراتع و مزارع بخس و نقصان پذیرفت. (سندبادنامه ص 122).
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
چخ. ستیزه کنی. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). ستیزگی. (ناظم الاطباء). چخندگی، خصومت، مناقشه. (ناظم الاطباء) ، دم زنی. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) ، سعی و کوشش. (ناظم الاطباء). چخ. چخندگی. رجوع به چخ و چخندگی و چخیدن شود، سگ، در زبان کودکان شیرخوار. سگ، در زبان اطفال. رجوع به چخه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخس
تصویر تخس
بچه شرور و شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکس
تصویر چکس
خجالت، شرمندگی، تکه کاغذی که در آن دوا و چیزهای دیگری می پیچند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخس
تصویر اخس
خسیس تر، پست تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طخس
تصویر طخس
بن بیخ
فرهنگ لغت هوشیار
گدازش کاهش بدن، تافتن دل از غم و غصه، گدازش موم و پیه و روغن از حرارت، چروک خورده و پیر شده چون پوست دست و پا در آب گرم یا آفتاب کنجل ترنجیده پژمرده، پژمرده از نیستی و غم، گداخته، مزروع بی آب حاصل آمده، ناقص. عشوه ناز، خرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخس
تصویر بخس
کم واندک، ناقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژخس
تصویر ژخس
برق، قوس و قزح
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای سقزی که از برگ شاهدانه گیرندو آن مخدر است و با توتون یا تنباکو در سر چیق یا قلیان ریزند و دود کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخس
تصویر دخس
خوک ماهی خوک دریا از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرس
تصویر چرس
چراگاه چهارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرس
تصویر چرس
چیزهایی که درویشان و گدایان از گدایی جمع کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرس
تصویر چرس
((چَ رَ))
بند، زندان، شکنجه، آزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخس
تصویر تخس
((تَ))
گرما، حرارت، تپش قلب از رنج و اندوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرس
تصویر چرس
چرخشت
فرهنگ فارسی معین
((چَ))
ماده مخدری است که از مالش دادن سرشاخه های گیاه شاهدانه با دست یا روی پارچه بدست می آید و آن را با توتون یا تنباکو می کشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخس
تصویر تخس
((تُ))
بچه شیطان و بازیگوش، حرف نشنو، سرکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخس
تصویر پخس
((پَ))
ضعیف شدن، رنجور و غمگین شدن، پژمرده، ناقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخس
تصویر پخس
((پَ))
عشوه، ناز، خرام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخس
تصویر بخس
((بَ))
زراعت دیم، ارزان، ناچیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخس
تصویر اخس
((اَ خَ سُ))
خسیس تر، زبون تر، فرومایه تر، خوارتر
فرهنگ فارسی معین