پیکارکننده. پیکارجوی. (آنندراج). مبارز. جنگی: چنین پاسخ آورد پیکارگر که ای پهلوانان با نام و فر. فردوسی. که پیکارگرشان سپهبد شده ست به رزم اندرون دستشان بد شده ست. فردوسی
پیکارکننده. پیکارجوی. (آنندراج). مبارز. جنگی: چنین پاسخ آورد پیکارگر که ای پهلوانان با نام و فر. فردوسی. که پیکارگرْشان سپهبد شده ست به رزم اندرون دستشان بد شده ست. فردوسی
نصال. (دهار). آنکه پیکانها بسازد، از عالم تیرگر و کمان گر. (آنندراج) : اینقدر پیکان که در یک زخم ماست در دکان هیچ پیکانگر نبود. کلیم. به پیکانگرش مایه داده سپهر ز فولاد هم جوهر تیغ مهر. طغرا
نصال. (دهار). آنکه پیکانها بسازد، از عالم تیرگر و کمان گر. (آنندراج) : اینقدر پیکان که در یک زخم ماست در دکان هیچ پیکانگر نبود. کلیم. به پیکانگرش مایه داده سپهر ز فولاد هم جوهر تیغ مهر. طغرا
پیکارگاه. میدان جنگ. حربگاه. جنگ جای. رزمگه: از برای آنکه در پیکارگه روی هوا پرستاره آسمانی کردی از دود و شرار. مسعودسعد. دوزخی شد عرصۀ پیکارگاه کو در آن پیکارگه خنجر کشید. مسعودسعد
پیکارگاه. میدان جنگ. حربگاه. جنگ جای. رزمگه: از برای آنکه در پیکارگه روی هوا پرستاره آسمانی کردی از دود و شرار. مسعودسعد. دوزخی شد عرصۀ پیکارگاه کو در آن پیکارگه خنجر کشید. مسعودسعد