- پیکارگر
- پیکار کننده مبارز جنگی: چنین پاسخ آورد پیکارگر که: ای پهلوانادن با نام و فرخ... (شا. لغ)
معنی پیکارگر - جستجوی لغت در جدول جو
- پیکارگر ((پِ. گَ))
- مبارز، جنگی
- پیکارگر
- پیکار کننده، جنگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیکارگاه: از برای آنکه در پیکارگه روی هوا پرستاره آسمانی کردی از دود و شرار. (مسعود سعد)
پیکار جوی جنگ خواه: از ایران سپاهیست بسیار مر همه سر فروشان پیکار خر. (شا. لغ)
آنکه پیکان سازد نصال: این قدر پیکان که در یک زخم ماست در دکان هیچ پیکانگر نبود. (کلیم)
پیکارخرنده، پیکارخواه، جنگ خواه، برای مثال از ایران سپاهی ست زبسیار مر / همه سرفروشان پیکارخر (اسدی - لغت نامه - پیکارخر)
ظاهر کننده آشکار کننده: یا پیدا کرده بود چندی حکم و این را محصوره خوانند و لفظ پیدا گر چندی را سور خوانند
میدان جنگ
سوار کاری که در تاخت حیوانی مهاجم مانند گاو و جز آنرا بنیزه زند
نقاش صورت ساز مصور: چو دست و عنان تو ای شهریار، بایران ندیست پیکر نگار. (شا. بخ 2323: 8)
پیکار کردن، جنگ کردن
پیکارجوینده، جنگجو، رزم جو
جای پیکار، میدان جنگ، رزمگاه
آنکه شغلش ساختن پیکان است، پیکان ساز
پیکار کشنده، پایدار و بردبار در پیکار
آنچه که کارگر نیست غیر موثر مقابل کارگر
میدان جنگ، رزمگاه
Selfless
бескорыстный
selbstlos
безкорисливий
bezinteresowny
desinteressado
altruista
desinteresado
désintéressé
onzelfzuchtig
ไม่เห็นแก่ตัว
tidak mementingkan diri
नि:स्वार्थ
לא אנוכי