نصال. (دهار). آنکه پیکانها بسازد، از عالم تیرگر و کمان گر. (آنندراج) : اینقدر پیکان که در یک زخم ماست در دکان هیچ پیکانگر نبود. کلیم. به پیکانگرش مایه داده سپهر ز فولاد هم جوهر تیغ مهر. طغرا
که پیکان کشد. که پیکان از زخم برآرد. که آهن نوک تیر یا نیزۀ نشسته بر اندام به در کند. جراحی که برای علاج قصد برآوردن پیکان از بدن مجروح میکند. (آنندراج) : ز بس خستۀ تیر پیکان نشان شده آبله دست پیکان کشان. نظامی