جدول جو
جدول جو

معنی پیکان گر

پیکان گر
آنکه شغلش ساختن پیکان است، پیکان ساز
تصویری از پیکان گر
تصویر پیکان گر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیکان گر

پیکانگر

پیکانگر
آنکه پیکان سازد نصال: این قدر پیکان که در یک زخم ماست در دکان هیچ پیکانگر نبود. (کلیم)
فرهنگ لغت هوشیار

پیکانگر

پیکانگر
نصال. (دهار). آنکه پیکانها بسازد، از عالم تیرگر و کمان گر. (آنندراج) :
اینقدر پیکان که در یک زخم ماست
در دکان هیچ پیکانگر نبود.
کلیم.
به پیکانگرش مایه داده سپهر
ز فولاد هم جوهر تیغ مهر.
طغرا
لغت نامه دهخدا

پیران سر

پیران سر
ایام پیریسر پیری. یا به پیران سری. بروزگار پیری: چو آمد مرا روز کین خواستن به پیران سر این لشکر آراستن، (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیکان کش

پیکان کش
آنکه پیکان از زخم بر آورد: زبس خسته تیر پیکان نشان شده آبله دست پیکان کشان. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیران سر

پیران سر
روزگار پیری، سر پیری، برای مِثال به پیران سر اکنون برآوردگاه / بگردیم یک با دگر بی سپاه (فردوسی - ۴/۱۱۵)
پیران سر
فرهنگ فارسی عمید

پالان گر

پالان گر
پالان دوز، آنکه پالان اسب و الاغ می دوزد، پالان گر
پالان گر
فرهنگ فارسی عمید

ویران گر

ویران گر
خراب کننده منهدم کننده، پایمال کننده، مفسد، مهلک
ویران گر
فرهنگ لغت هوشیار

پیکان کش

پیکان کش
که پیکان کشد. که پیکان از زخم برآرد. که آهن نوک تیر یا نیزۀ نشسته بر اندام به در کند. جراحی که برای علاج قصد برآوردن پیکان از بدن مجروح میکند. (آنندراج) :
ز بس خستۀ تیر پیکان نشان
شده آبله دست پیکان کشان.
نظامی
لغت نامه دهخدا