- پینکی
- حالتی که برای شخص خواب گرفته - نشسته یاایستاده - دست دهد که سرش پیاپی فرود آید از خواب و سپس از خواب جهد و سر راست کند چرت سنه: افتاد همچو جوز مقشر بگاه چرت از آستین و پاچه تنبان پینکی. (آنند. لغ)
معنی پینکی - جستجوی لغت در جدول جو
- پینکی
- حالت بین خواب و بیداری، خواب سبک، چرت
پینکی زدن: چرت زدن
- پینکی
- چرت، خواب سبک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مانند پیچک مثل پیچک
از پیشزودتر از هنگام مقرر، آنچه که پیش دهند برای خرید یااجاره یا کرایه خانه دکان و مانند آن مساعده
کسی که عینک به چشم می زند
ویژگی کاری که پیش از وقت انجام داده شود، ویژگی پولی که پیش از موعد پرداخت به کسی بدهند، پیش از موعد
آنکه عینک بچشم می زند کسی که عادت به عینک زدن دارد
آن که عینک به چشم می زند، آن که عادت به استفاده از عینک دارد
پیشانی خرد پیشانی ناچیز، بخت اقبال: این پینک بسوزد. (این بخت منسبت که موجب این همه مصیبتهاست)
چرت زن: ریزد ز دهانش آب حیوان گردد هر گاه پینکی زن. (باقر کاشی در تعریف مرغابی)
چرت زدن
چرت زدن پینکی زدن
چرت زدن، اندکی خوابیدن، به خواب کوتاه رفتن