جدول جو
جدول جو

معنی پینکی زدن

پینکی زدن
چرت زدن، اندکی خوابیدن، به خواب کوتاه رفتن
تصویری از پینکی زدن
تصویر پینکی زدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پینکی زدن

پینکی زدن

پینکی زدن
چرت زدن:
آن خواجه که چون چراغ یک آب نخورد
تا بود ز پرتوش کسی فیض نبرد
مانند چراغی که بود کم روغن
از اول عمر پینکی زد تا مرد.
باقر کاشی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا

پینکی زن

پینکی زن
چرت زن: ریزد ز دهانش آب حیوان گردد هر گاه پینکی زن. (باقر کاشی در تعریف مرغابی)
فرهنگ لغت هوشیار

پینکی زن

پینکی زن
چرت زن:
ریزد ز دهانش آب حیوان
گردد هرگاه پینکی زن.
باقر کاشی (در تعریف مرغابی. از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سیخکی زدن

سیخکی زدن
پیاپی بیاد آوردن و درخواست کردن چیزی یا کاری را. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پینه زدن

پینه زدن
وصله کردن رقعه دوختن (کفش و غیره) : دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را بسکه عشاق تو بر جامهء... پینه زنند. (علی خراسانی) -2 سخت شدن پوست کف دست و پا و زانو و غیره بر اثر کار و رفتن پینه بستن، گود کردن مجرای قنات در صورتیکه قنات خشک شود. پس از گمانه زدن قنات در صورتیکه به آب نرسد مجرای قنات را گودتر کنند
فرهنگ لغت هوشیار

بینی زدن

بینی زدن
کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، بینی کردن
بینی زدن
فرهنگ فارسی عمید

پینه زدن

پینه زدن
پینه بستن، دوختن تکه ای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پاره شده، وصله کردن
پینه زدن
فرهنگ فارسی عمید