- پیماینده
- طی کننده، هر گاه که اندازه ای دیگراندازه ها را بپیماید بارها و او را سپری کند، آنکه سنجد
معنی پیماینده - جستجوی لغت در جدول جو
- پیماینده
- اندازه گیرنده، وزن کننده، پیمانه کننده
- پیماینده ((پِ یَ دِ))
- وزن کننده، نوشنده، آشامنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زینت دهنده بکاستن پیرایش کننده مقابل آراینده، زینت دهنده (مطلقا) مزین آراینده
پیرایش دهنده
اکسپریمانتاتور
آمر، آمره
پالایشگر تصفیه کننده صافی کننده
آزمایش کننده آزمایشگر مجرب
لمس کننده
پیچ داده تاب داده گردانیده
آنکه بپیچاندخماننده گرداننده به پیچ و تاب دارنده
پیمودن: همی خواهم ای داور کردگار، که چندان امان یابم از روزگار. که از تخم ایرج یکی نامور ببینم ابر کینه بسته کمر... چو دیدم چنین زان سپس شایدم کجا خاک بالا بپیمایدم. (شا. بخ 93: 1 لغ)
حالت و کیفیت پیماینده
صاف کننده، صافی کننده
فرمان دهنده، امر کننده
پیچ دهنده، کسی که چیزی را در جایی بپیچاند
امر کننده حکم کننده، گوینده قایل
بساونده، لمس کننده
پیمودن، پیمانه کردن، درنوردیدن، طی مسافت کردن، اندازه گرفتن، مساحت کردن
تهیه کننده
آژان، وکیل، اکسپوزان
تافته خمیده تابیده، برنج داشته
سازنده و آراینده، به رشته کشنده
پیچانیده، پیچیده، تابیده، پیچ داده شده
نشان دهنده، وکیل مباشر (ازطرف کسی)، کارگزار، وکیل مجلس (شوری سنا)، نشانه علامت، نماینده هر عدد عبارتست از تعداد دفعاتی که آن عدد باید در خود ضرب شود چون (بتوان دو 5) 2- مبین تعداد دفعاتی است که باید 5 در خود ضرب شود نما، آژان (مامور) بانک در شهرهای دیگر. یا نماینده سیاسی. کسی از طرف دولت متبوع خود در کشور دیگر ماموریت سیاسی دارد و آن شامل سفیران وزیران مختار و کارگزاران است
((نُ یا نَ یَ دِ))
فرهنگ فارسی معین
نشان دهنده، وکیل مردم در مجلس، کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام کاری معین شده باشد
نشان دهنده، در علوم سیاسی کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام دادن کاری معین شده باشد، وکیل، نایب، علامت، نشانه
Agent, Representative
agente, representativo
agent, reprezentatywny