- پیمایش
- اکتیال
معنی پیمایش - جستجوی لغت در جدول جو
- پیمایش
- عمل پیمودن اندازه گیری: میان دو صد چاهساری شگفت به پیمایش اندازه نتوان گرفت. (شا. لغ)، مساحت
- پیمایش
- اندازه گیری، پیمانه گیری
- پیمایش ((پِ یِ))
- پیمودن، طی کردن، اندازه گیری، مساحت کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندازه گیر، مساح، مهندس
اندازه گیرنده، مساحت کننده
ظهور، استحضار
زینت دادن بکاستن، زینت کردن (مطلقا) آراستن: رسولان مبهوت و مدهوش در آرایش آن بزم و پیرایش آن مجلس بماندند، دباغت آش کردن پوست، آماده کردن ساختن
پدیدار گشتن
در ترکیب آید عمل پیماینده: آسمان پیمایی باد پیمایی بحر پیمایی قدح پیمایی
برش دادن، خوش نما گردانیدن
آشکار شدن، پدیدار گشتن، پیدایی، خلقت، هستی، وجود
ملک پیمای، راه پیمای
اکسپریانس، تست، ابتار، امتحان
آنزیم
جذابیت
امتحان کردن
ماژول، مقیاس
توزیع
تصفیه
غنی، غلیظ
حکم، قول، امر
پالودن تصفیه صافی کردن، توسعا وضع خط تصفیه (گناه و مانند آن)، آنچه بدان چیزی صافی کنند چون کفگیر حلواییان و مانند آن پالاوان پالاون پالونه، تراوش ترابش زهیدن زهش نتع، دفع کثافات بدن دفع فضول استفراغ ترشح، پارگینی که در فاضل آب حمام گرد آید گند آب حمام. یا پالایش نفت. تصفیه نفت. صافی کردن، تصفیه
آزمودن امتحان، ورزش ریاضت مشق
با ظاهری فریبنده
مایه دار
پر ماسیدن
مقدم بر همه، مبداء، پیش بینی، جلوتراز دیگران
حالت و چگونگی پیچا
در ترکیبات بمعنی عمل پیراستن آید سرو پیرایی ناخن پیرایی
آرایش وزیور، تهمت وافترا