جدول جو
جدول جو

معنی پیساندر - جستجوی لغت در جدول جو

پیساندر
پیزاندروس، یکی از ژنرال های باستانی آتن و از جمله کسانی است که در تاریخ 401 قبل از میلاد جمهوری آن شهر را لغو و یک هیأت حاکمه مرکب از 400 تن تشکیل کرد، (قاموس الاعلام ترکی)، نیز رجوع به پیزاندروس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیچانده
تصویر پیچانده
پیچانیده، پیچیده، تابیده، پیچ داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسراندر
تصویر پسراندر
ناپسری، پسر همسر شخص از همسر دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
خیس کردن چیزی برای آنکه آب را به خود بکشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
چیزی را در چیز دیگر چرخاندن مانند پیچاندن میخ پیچ در تخته یا چیز دیگر، گردگرداندن، پیچ دادن، تاب دادن، گرداندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوساندن
تصویر پوساندن
چیزی را در جایی گذاشتن یا به حالتی درآوردن که زودتر پوسیده شود، پوسیده گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدراندر
تصویر پدراندر
شوهر مادر، ناپدری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدراندر
تصویر پدراندر
پدر اندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پد اندر
تصویر پد اندر
ناپدری، شوهر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیسانده
تصویر خیسانده
خیس شده مرطوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
تر نهادن، خیس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوساندن
تصویر پوساندن
پوسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچانده
تصویر پیچانده
تافته خمیده تابیده، برنج داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
تاب دادن، گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیکان سازد نصال: این قدر پیکان که در یک زخم ماست در دکان هیچ پیکانگر نبود. (کلیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیساندن
تصویر لیساندن
وادار به لیسیدن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریواندر
تصویر ریواندر
((دِ))
دستگاهی برای عقب بردن نوار ویدئویی، برگردان (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
((دَ))
خیسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پسراندر
تصویر پسراندر
((~. اَ دَ))
پسندر، ناپسری، پسری که از شوهر پیشین زن باشد یا پسری که از زن پیشین مرد باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
((دَ))
خم کردن، تاب دادن، رنج دادن، فشار آوردن، پیچانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
Screw, Twist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خیسانده
تصویر خیسانده
Soaked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
Drench
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
закручувати , крутити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خیسانده
تصویر خیسانده
przemoczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
wkręcać, skręcać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
змочити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خیسانده
تصویر خیسانده
промоклий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
schrauben, drehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
durchnässen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خیسانده
تصویر خیسانده
durchnässt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
промокать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خیسانده
تصویر خیسانده
промокший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیچاندن
تصویر پیچاندن
завинчивать , крутить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
przemoczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی