جدول جو
جدول جو

معنی پیرمرد - جستجوی لغت در جدول جو

پیرمرد
مرد سالخورده مرد کهن سالمقابل پیر زن: موکلان... آن مردمان را دیدند که با پیرمرد گفتار میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
پیرمرد
مرد پیر، مرد سال خورده و کهن سال
تصویری از پیرمرد
تصویر پیرمرد
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرمرد
تصویر شیرمرد
دلیر، دلاور، شجاع، بی باک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرمرد
تصویر شیرمرد
((مَ))
مرد شجاع و بی باک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیرداد
تصویر پیرداد
(پسرانه)
داده پیر یا بچه ای که در پیری داده شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
تاخیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هیرمند
تصویر هیرمند
(پسرانه)
آتش پرست، نام رودی بزرگ در سیستان، لقب گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پی برد
تصویر پی برد
اکتشاف، کشف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایمرد
تصویر پایمرد
مددگار، دستیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبرمرد
تصویر زبرمرد
مرد توانا و معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پورمند
تصویر پورمند
صاحب پسر، صاحب فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرامید
تصویر پیرامید
فرانسوی سنبوسه (هرم برهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر خرد
تصویر پیر خرد
فرد کامل، عقل کل، مرد دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرهند
تصویر پیرهند
پیراهن: من ترا پیرهندم و زیباست کهن من کلیچه مانده من. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیره مرد
تصویر پیره مرد
مرد پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرمتر
تصویر پیرمتر
وسیله ای برای اندازه گیری حرارتهای بسیار بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشمرگ
تصویر پیشمرگ
فدای او شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گرد
تصویر پی گرد
تعقیب کننده، گشتن در پی چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی کرد
تصویر پی کرد
دنبال کردن تعقیب، تعقیب شخصی از لحاظ قانونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی زرد
تصویر پی زرد
عصب
فرهنگ لغت هوشیار
نقاش صورت ساز مصور: چو دست و عنان تو ای شهریار، بایران ندیست پیکر نگار. (شا. بخ 2323: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
مرد دلیر شجاع بی باک، کسی که سرد و گرم مجاهدت را کشیده و تلخ و شیرین ریاضات چشیده و از حظ نفس فارغ گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرمرده
تصویر پدرمرده
کسی که پدرش مرده باشد، یتیم، برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبرمرد
تصویر زبرمرد
مرد توانا، معروف و برگزیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیرخرد
تصویر زیرخرد
از الحان قدیمی موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیره مرد
تصویر پیره مرد
پیرمرد، مرد پیر، مرد سال خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیر خرد
تصویر پیر خرد
عقل کل، فرد کامل، مرد دانا و عاقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرمریدی
تصویر پیرمریدی
مانند ارادت مرید نسبت به پیر و مرشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرمرغ
تصویر شیرمرغ
تنها پرنده ای که به بچۀ خود شیر می دهد، خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرامید
تصویر پیرامید
جسم مخروطی با وجوه جانبی مثلث به یک راس مشترک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرگرگ
تصویر پیرگرگ
گرگ پیر، کنایه از مرد آزموده، جنگجو و ستیزه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشبرد
تصویر پیشبرد
پیش بردن، به انجام رساندن کاری با کامیابی و پیروزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرهند
تصویر پیرهند
پیراهن، جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن می کنند، جامۀ نازک و بلند زنانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایمرد
تصویر پایمرد
یاری دهنده، کمک کننده، مددکار، دستیار، دستگیر، برای مثال در کار عشق دیده مرا پایمرد بود / هر دردسر که دیدم از این پایمرد خاست (خاقانی - ۷۴۷)، شفیع، میانجی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایمرد
تصویر پایمرد
((مَ))
شفیع، میانجی، یاری دهنده، پیشکار، خدمتگذار
فرهنگ فارسی معین