جدول جو
جدول جو

معنی پیرامید - جستجوی لغت در جدول جو

پیرامید
جسم مخروطی با وجوه جانبی مثلث به یک راس مشترک
تصویری از پیرامید
تصویر پیرامید
فرهنگ فارسی عمید
پیرامید
هرم،
از این کلمه بصورت جمع اهرام مصر مرادست، رجوع به اهرام شود
لغت نامه دهخدا
پیرامید
فرانسوی سنبوسه (هرم برهان)
تصویری از پیرامید
تصویر پیرامید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیرابین
تصویر پیرابین
پریسکوپ (Periscope) یا پیرابین دستگاهی که به دوربین متصل است و به مدد آن نماهای بسیار سر بالا، بالای نقطه دید، زوایای عجیب و غریب، جلوه های ویژه و ماکتی را فیلم برداری می کنند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
اطراف و دور و بر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیراهیدن
تصویر پیراهیدن
پیراستن، برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، دباغت کردن پوست حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرامید
تصویر پرامید
آنکه امید بسیار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیراییدن
تصویر پیراییدن
پیراستن، برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، دباغت کردن پوست حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدرامیدن
تصویر پدرامیدن
نیکو شدن، خوش و خرم شدن، برای مثال اگرچه راه ناپدرام باشد / بپدرامد چو خوش فرجام باشد (فخرالدین اسعد - ۱۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
(پُ اُ / پُ اُمْ می)
که امید بسیار دارد. امیدوار:
چو بیدار گشتم شدم پرامید
از آن تاج رخشان و باز سپید.
فردوسی.
بپوشید پس جامۀ نو سپید
نیایش کنان رفت و دل پرامید.
فردوسی.
هشیوار با جامهای سپید
لبی پر زخنده دلی پرامید.
فردوسی.
بیامد پرامید دل پهلوان
ز بهر پسر گوژ گشته نوان.
فردوسی.
چو لهراسب بنشست بر تخت عاج
بسر برنهاد آن دل افروز تاج...
چنین گفت کز داور داد پاک
پرامید باشید و با ترس و باک.
فردوسی.
طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من
گرچه سخن همی برد قصۀ من به هرطرف.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
حوالی، حول، گرداگرد چیزی، اطراف، دور و بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیراهیدن
تصویر پیراهیدن
زینت دادن پیراستن، دباغت کردن چیزی را پیراستن
فرهنگ لغت هوشیار
زینت دادن بکاستن: تیر را تا نتراشی نشود راست همی سرو را تا که نپیرایی والا نشود. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر امید
تصویر پر امید
آنکه امید بسیار دارد امیدوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرامیدن
تصویر پدرامیدن
نیکو شدن خوب شدن خرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرامید
تصویر پرامید
کسی که امید فراوان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
گرداگرد، حوالی، محیط، پیرامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیراگیر
تصویر پیراگیر
محیط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشامدی
تصویر پیشامدی
تصادفا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
درخصوص، جو، محیط، حدود، حواشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
Hopeless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
sans espoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
senza speranza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
putus asa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
สิ้นหวัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
hopeloos
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
sin esperanza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
безнадійний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
sem esperança
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
绝望的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
beznadziejny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
hoffnungslos
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
безнадежный
دیکشنری فارسی به روسی
امیدوار، خوشبین
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بی امید
تصویر بی امید
निराश
دیکشنری فارسی به هندی