- پیرامید
- فرانسوی سنبوسه (هرم برهان)
معنی پیرامید - جستجوی لغت در جدول جو
- پیرامید
- جسم مخروطی با وجوه جانبی مثلث به یک راس مشترک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که امید فراوان دارد
آنکه امید بسیار دارد
نیکو شدن خوب شدن خرم شدن
آنکه امید بسیار دارد امیدوار
تصادفا
درخصوص، جو، محیط، حدود، حواشی
پریسکوپ (Periscope) یا پیرابین دستگاهی که به دوربین متصل است و به مدد آن نماهای بسیار سر بالا، بالای نقطه دید، زوایای عجیب و غریب، جلوه های ویژه و ماکتی را فیلم برداری می کنند.
زینت دادن بکاستن: تیر را تا نتراشی نشود راست همی سرو را تا که نپیرایی والا نشود. (منوچهری)
زینت دادن پیراستن، دباغت کردن چیزی را پیراستن
حوالی، حول، گرداگرد چیزی، اطراف، دور و بر چیزی
نیکو شدن، خوش و خرم شدن، برای مثال اگرچه راه ناپدرام باشد / بپدرامد چو خوش فرجام باشد (فخرالدین اسعد - ۱۴۳)
اطراف و دور و بر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد
پیراستن، برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، دباغت کردن پوست حیوانات
پیراستن، برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، دباغت کردن پوست حیوانات
گرداگرد، حوالی، محیط، پیرامن
Hopeless
безнадежный
hoffnungslos
безнадійний
beznadziejny
sem esperança
senza speranza
sin esperanza
sans espoir
hopeloos
สิ้นหวัง
putus asa
يئيسٌ
निराश
חסר תקווה