جدول جو
جدول جو

معنی پیراهیدن

پیراهیدن
پیراستن، برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، دباغت کردن پوست حیوانات
تصویری از پیراهیدن
تصویر پیراهیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیراهیدن

پیراهیدن

پیراهیدن
زینت دادن پیراستن، دباغت کردن چیزی را پیراستن
پیراهیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیراهیدن

پیراهیدن
دباغت دادن چیزی را. (آنندراج). پیراستن
لغت نامه دهخدا

پیراییدن

پیراییدن
زینت دادن بکاستن: تیر را تا نتراشی نشود راست همی سرو را تا که نپیرایی والا نشود. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار

پیراییدن

پیراییدن
پیراستن، برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، دباغت کردن پوست حیوانات
پیراییدن
فرهنگ فارسی عمید

پیرائیدن

پیرائیدن
پیراستن. رجوع به پیراهیدن و رجوع به پیراستن شود
لغت نامه دهخدا

پیراییدن

پیراییدن
پیراستن. پیرایستن. زینت دادن. پیراهیدن:
تیر را تا نتراشی نشود راست همی
سرو را تا که نپیرایی والا نشود.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پذیرانیدن

پذیرانیدن
قبول کنانیدن قبولاندن، تکفیل، معترف گردانیدن
پذیرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار