پوییدن، پسوند متصل به واژه به معنای پوینده مثلاً راه پوی، گرگ پوی پوی پوی: پویا پوی، پویه پوی، دوان دوان، برای مثال نبد راه بر کوه از هیچ روی / دویدم بسی گرد او پوی پوی (فردوسی - ۱/۱۷۶ حاشیه)
پوییدن، پسوند متصل به واژه به معنای پوینده مثلاً راه پوی، گرگ پوی پوی پوی: پویا پوی، پویه پوی، دوان دوان، برای مِثال نبد راه بر کوه از هیچ روی / دویدم بسی گرد او پوی پوی (فردوسی - ۱/۱۷۶ حاشیه)
بژول. بجول. پجول. شتالنگ. اشتالنگ. کعب. غاب. قاب. قاپ. چنگالۀ کوب. (زمخشری ص 40) : نه اقعس سرون و نه نقرس دوپای نه اکفس پژول و نه شم (شاید: سم) ز استر. بوعلی الیاس (از لغت نامۀ اسدی). چه که بر تخت ناز خسبی خوش چه که بر گل نهی دو دست و پژول. ، پستان زنان. پستان نرم، فندق. بندق، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند. (برهان قاطع)
بژول. بجول. پجول. شتالنگ. اشتالنگ. کعب. غاب. قاب. قاپ. چنگالۀ کوب. (زمخشری ص 40) : نه اقعس سرون و نه نقرس دوپای نه اکفس پژول و نه شُم (شاید: سم) ز استر. بوعلی الیاس (از لغت نامۀ اسدی). چه که بر تخت ناز خسبی خوش چه که بر گل نهی دو دست و پژول. ، پستان زنان. پستان نرم، فندق. بندق، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند. (برهان قاطع)
پژوی. فرمایه ترین مردمان را گویند و بعربی ارذل ناس خوانند. (برهان قاطع). و در فرهنگی بی نام پزوی آمده است به ضم ّ پی و به فتح واو، پست طبع. دنی طبع. مجهول النسب. (مؤید الفضلاء از فرهنگ شعوری)
پژوی. فرمایه ترین مردمان را گویند و بعربی ارذل ناس خوانند. (برهان قاطع). و در فرهنگی بی نام پُزوی آمده است به ضم ّ پی و به فتح واو، پست طبع. دنی طبع. مجهول النسب. (مؤید الفضلاء از فرهنگ شعوری)
اوگوست ژان ماری، یکی از رجال سیاست و کاشف فرانسوی که قسمتی بزرگ از هندوچین را کشف و بفرانسه ضمیمه کرد، مولد وی به دینان بسال 1847م، / 1263هجری قمری و وفات در سنۀ 1925م، 1343/ هجری قمری است
اوگوست ژان ماری، یکی از رجال سیاست و کاشف فرانسوی که قسمتی بزرگ از هندوچین را کشف و بفرانسه ضمیمه کرد، مولد وی به دینان بسال 1847م، / 1263هجری قمری و وفات در سنۀ 1925م، 1343/ هجری قمری است
ریشه فعل از مصدر پوییدن، رفتنی باشد نه بشتاب و نه نرم، رفتار متوسط نه تند و نه آهسته و برخی رفتار تند را گویند، (آنندراج)، تک، عدو، پویه: شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگرد ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز، منوچهری، گورساق و شیرزهره یوزتاز و غرم تک پیل گام و گرگ سینه رنگ تاز و گرگ پوی، منوچهری (در صفت اسب)، یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببرجه آهودو و روباه حیله گوردن، منوچهری، نوند شتابنده هنجارجوی چنان شد که بادش نه دریافت پوی، اسدی، بس سالها برآمد تا تو همی بپوئی زین پوی پوی حاصل پر رنج و در عنائی، ناصرخسرو، رجوع به پوی پوی شود، این کلمه با کلمات دیگری ترکیب شودو افادۀ معنی خاص کند چون: چالاک پوی: چوبادند پنهان و چالاک پوی چو سنگند خاموش و تسبیح گوی، سعدی، ترکیب ها: - راه پوی، سگ پوی، گرگ پوی، رجوع بشعر شاهد منوچهری در فوق شود، شلپوی، پویه پوی، (فردوسی)، رجوع به پویه پوی شود، تکاپوی: ازین صرف دهر و تکاپوی دوران غرض چیست آن را که این کرد باور، ناصرخسرو، باهمه عیب خویشتن شب و روز در تکاپوی عیب اصحابی، سعدی، سعدی جفانبرده چه دانی تو قدر یار تحصیل کام دل بتکاپوی خوشتر است، سعدی، تکاپوی حرم تاکی خیال از طبع بیرون کن که محرم گر شوی ذاتت حقایق را حرم گردد، سعدی، ، امر) امر ازپوییدن بمعنی رفتن و خرامیدن
ریشه فعل از مصدر پوییدن، رفتنی باشد نه بشتاب و نه نرم، رفتار متوسط نه تند و نه آهسته و برخی رفتار تند را گویند، (آنندراج)، تک، عدو، پویه: شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگرد ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز، منوچهری، گورساق و شیرزهره یوزتاز و غرم تک پیل گام و گرگ سینه رنگ تاز و گرگ پوی، منوچهری (در صفت اسب)، یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببرجه آهودو و روباه حیله گوردن، منوچهری، نوند شتابنده هنجارجوی چنان شد که بادش نه دریافت پوی، اسدی، بس سالها برآمد تا تو همی بپوئی زین پوی پوی حاصل پر رنج و در عنائی، ناصرخسرو، رجوع به پوی پوی شود، این کلمه با کلمات دیگری ترکیب شودو افادۀ معنی خاص کند چون: چالاک پوی: چوبادند پنهان و چالاک پوی چو سنگند خاموش و تسبیح گوی، سعدی، ترکیب ها: - راه پوی، سگ پوی، گرگ پوی، رجوع بشعر شاهد منوچهری در فوق شود، شلپوی، پویه پوی، (فردوسی)، رجوع به پویه پوی شود، تکاپوی: ازین صرف دهر و تکاپوی دوران غرض چیست آن را که این کرد باور، ناصرخسرو، باهمه عیب خویشتن شب و روز در تکاپوی عیب اصحابی، سعدی، سعدی جفانبرده چه دانی تو قدر یار تحصیل کام دل بتکاپوی خوشتر است، سعدی، تکاپوی حرم تاکی خیال از طبع بیرون کن که محرم گر شوی ذاتت حقایق را حرم گردد، سعدی، ، امر) امر ازپوییدن بمعنی رفتن و خرامیدن
یا آپولیا، نام خطه ای از پادشاهی قدیم ناپل شامل ایالات: کاپیتاناته، تراوی لاپور و اوترانتۀ امروزی و در اواسط قرن 11م، اول بصورت یک کنتی و بعداً بشکل یک دوکی دولت مستقل جداگانه ای درآمده و در زمان بنی اغلب بدست اعراب افتاد و در عصر سلطان سلیمان قانونی، از طرف پیاله پاشا ضبط و تخریب شد، (قاموس الاعلام ترکی)
یا آپولیا، نام خطه ای از پادشاهی قدیم ناپل شامل ایالات: کاپیتاناته، تراوی لاپور و اوترانتۀ امروزی و در اواسط قرن 11م، اول بصورت یک کنتی و بعداً بشکل یک دوکی دولت مستقل جداگانه ای درآمده و در زمان بنی اغلب بدست اعراب افتاد و در عصر سلطان سلیمان قانونی، از طرف پیاله پاشا ضبط و تخریب شد، (قاموس الاعلام ترکی)
رفتن بشتاب و نه نرم رفتار متوسط، جمع (نوند شتابنده هنجار جوی چنان شد که بادش نه دریافت پوی) (گرشاسب نامه) -2 در بعضی ترکیبات بجای پوینده آید: چالاک پویراه پوی. توضیح در سگ پوی و گرگ و پوی بمعنی پوینده مانند سگ و مانند گرگ آید
رفتن بشتاب و نه نرم رفتار متوسط، جمع (نوند شتابنده هنجار جوی چنان شد که بادش نه دریافت پوی) (گرشاسب نامه) -2 در بعضی ترکیبات بجای پوینده آید: چالاک پویراه پوی. توضیح در سگ پوی و گرگ و پوی بمعنی پوینده مانند سگ و مانند گرگ آید