معنی پژوم
- پژوم((پَ))
- درویش، گدا، خوار، ذلیل
واژههای مرتبط با پژوم
پژوم
- پژوم
- فقیر، گدا، خوار
پژوم
- پژوم
- درویش، فقیر، گدا، خوار
پژوم
- پژوم
- درویش. گدا. فقیر. مسکین. بی چیز. بی نوا، بی اعتبار. خوار. ذلیل
پژوی
- پژوی
- سست و ضعیف بتن و بعقل و بفکر بی حرکت و بی عمل سخت ضعیف، بی حمیت
پژوه
- پژوه
- باز جست تجسس تفحص، پرسش باز خواست، در ترکیب بمعنی (پژوهنده) آید: دانش پژوه دین پژوه کین پژوه
پژول
- پژول
- اشتالنگ کعب قاب بجول پجول، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند، فندق بندق
پژوژ
- پژوژ
- اصرار الحال
پژول
- پژول
- بجول، استخوانی که در مچ پایین دو غوزک قرار دارد، استخوان بندگاه پا و ساق، شتالنگ، کعب
پژوه
- پژوه
- پژوهیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پژوهنده مثلاً دانش پژوه، دین پژوه
