معنی پژوژ
- پژوژ((پَ))
- اصرار، الحاح
واژههای مرتبط با پژوژ
پژوژ
- پژوژ
- اصرار الحال
پژوی
- پژوی
- سست و ضعیف بتن و بعقل و بفکر بی حرکت و بی عمل سخت ضعیف، بی حمیت
پژوه
- پژوه
- باز جست تجسس تفحص، پرسش باز خواست، در ترکیب بمعنی (پژوهنده) آید: دانش پژوه دین پژوه کین پژوه
پژوم
- پژوم
- فقیر، گدا، خوار
پژول
- پژول
- اشتالنگ کعب قاب بجول پجول، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند، فندق بندق
پژوم
- پژوم
- درویش، فقیر، گدا، خوار
پژول
- پژول
- بجول، استخوانی که در مچ پایین دو غوزک قرار دارد، استخوان بندگاه پا و ساق، شتالنگ، کعب
پژوه
- پژوه
- پژوهیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پژوهنده مثلاً دانش پژوه، دین پژوه
پژپژ
- پژپژ
- آهنگ یا لفظی که چوپان با آن بز را پیش خود بخواند و نوازش کند،
برای مِثال نشود دل به حرف قرآن به / نشود بز به پژپژی فربه (سنائی - لغت نامه - پژپژ)
