- پژمراندن
- افسرده کردن غمناک ساختن، خشک ساختن اذبال
معنی پژمراندن - جستجوی لغت در جدول جو
- پژمراندن
- پژمرده ساختن،
برای مثال همی پژمراند رخ ارغوان / کند تیره دیدار روشن روان ، افسرده کردن(فردوسی - ۱/۱۱۵)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افسرده کردن غمناک ساختن، خشک ساختن اذبال
پروردن پرورش دادنپرورانیدن تربیت کردن بار آوردن بزرگ کردن تعلیم ترشیح، تغذیه غذا دادن، انشا ایجاد خلق، آراستن ظاهر کلام
آنکه بپژمراند آنکه پژمرده کند
بعقب راندن
متعدی پژولیدن پریشان کردن، رنجه کردن
پروردن، پرورش دادن، برای مثال جهانا چه بدمهر و بدگوهری / که خود پرورانی و خود بشکری (فردوسی - ۱/۸۵)
تربیت کردن
تربیت کردن
پژمرده ساختن، افسرده کردن، رنجه کردن، برای مثال گر روانم را پژولانند زود / صد در محنت بر ایشان برگشود (مولوی - ۹۸۱)
پژمرده کننده
پژمردن
پژمردن، افسرده شدن، اندوهگین شدن، در هم کشیده و پلاسیده شدن، پژمرده شدن
پرتاب کردن، پرواز دادن
افسرده شدن، اندوهگین شدن
در حال پژمریدن
پرواز دادن، پرتاب کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
افسرده شدن، اندوهگین شدن، در هم کشیده و پلاسیده شدن، پژمرده شدن
выбрасывать
ausstoßen
вигнати
wyrzucać
ejetar
espellere
ejectuar
éjecter
uitwerpen
ขับไล่
mengeluarkan