جدول جو
جدول جو

معنی پژمراندن

پژمراندن
پژمرده ساختن، برای مثال همی پژمراند رخ ارغوان / کند تیره دیدار روشن روان (فردوسی - ۱/۱۱۵)، افسرده کردن
تصویری از پژمراندن
تصویر پژمراندن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پژمراندن

پژمراندن

پژمراندن
پژمرانیدن. پژمرده کردن. اِذواء. اِذبال. اِلواء:
همی پژمراند رخ ارغوان
کند تیره دیدار روشن روان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پژمرانیدن

پژمرانیدن
پژمراندن. پژمرده کردن. اِذواء. اذبال. اِلواء:
همی پژمراند رخ ارغوان
کند تیره دیدار روشن روان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پروراندن

پروراندن
پروردن پرورش دادنپرورانیدن تربیت کردن بار آوردن بزرگ کردن تعلیم ترشیح، تغذیه غذا دادن، انشا ایجاد خلق، آراستن ظاهر کلام
فرهنگ لغت هوشیار

پروراندن

پروراندن
پروردن، پرورش دادن، برای مِثال جهانا چه بدمهر و بدگوهری / که خود پرورانی و خود بشکری (فردوسی - ۱/۸۵)
تربیت کردن
پروراندن
فرهنگ فارسی عمید