جدول جو
جدول جو

معنی پوشنده - جستجوی لغت در جدول جو

پوشنده
کسی که جامه بر تن کند، آنکه چیزی را بپوشاند
تصویری از پوشنده
تصویر پوشنده
فرهنگ فارسی عمید
پوشنده
(شَ دَ / دِ)
آنکه چیزی بر تن یا بر چیز دیگر پوشد. آنکه پوشد، آنکه مستور دارد. آنکه مخفی کند. آنکه کتمان کند. ساتر. ساتره. کاتم. کاتمه:
بر فضل تست تکیۀ امیدوار از آنک
پاشندۀ عطائی و پوشندۀ خطا.
خاقانی.
، بسیارپوشنده. ستار
لغت نامه دهخدا
پوشنده
آنکه چیزی بر تن خود یا دیگری کندظنکه پوشد، آنکه مستور دارد پنهان کننده کتمان کننده. یا بسیار پوشنده ستار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاشنده
تصویر پاشنده
پراکنده کننده، افشاننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشنده
تصویر دوشنده
کسی که شیر می دوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشنده
تصویر جوشنده
آنچه بجوشد و جوشش داشته باشد، جوشان، کنایه از متلاطم، برای مثال ملک در جنبش آمد بر سر پیل / سوی بهرام شد جوشنده چون نیل (نظامی۲ - ۱۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشنده
تصویر نوشنده
کسی که آب یا نوشابه می خورد، آشامنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
نهفته، پنهان، برای مثال درد دل پوشیده بهتر تا جگر پرخون شود / به که با دشمن نمایی حال زار خویش را (سعدی۲ - ۳۱۲)، درپرده، دربر شده
پوشیده داشتن: پنهان داشتن، پنهان کردن، نهفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
به شتاب روندهبرای مثال رونده ببالد ندارد جز این نیرویی / نپوید چو پویندگان هر سویی (فردوسی - ۱/۶)
جستجو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوشنده
تصویر کوشنده
کوشش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوشنده
تصویر کوشنده
مجد، کوشا، ساعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشانده
تصویر پوشانده
پوشانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشنجه
تصویر پوشنجه
صفت) منسوب به پوشنج
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ببر کرده ملبس شده، مستورمحجوب، پنهاننهفته، مخفیانه بطور خفا، پوشانیدننهان کرده، مشکل مبهم، خلعت، دام صیاد، دخترزنپردگی مستوره، مسقفظسمانه دار. -11 آهسته یواش. یا پوشیده بودن، -1 جامه در برداشتن، مستور بود مقابل برهنه بودن، آشکارا نبودن مخفی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
رونده، دونده: (چو پوینده نزدیک دستان رسید بگفت آنچه دانست و دید و شنید) (فردوسی)، جستجو کننده، جانور متحرک: (دهم همه جانوران پوینده را بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشنده
تصویر جوشنده
آنچه میجوشد غلیان کننده، فوران کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشنده
تصویر پاشنده
پراکنده، افشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسنده
تصویر پوسنده
آنکه بپوسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
((دِ))
جامه به بر کرده، مستور، محجوب، پنهان، نهفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
((یَ دِ))
رونده، دونده، جست وجو کننده، چارپا، ستور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
Matted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
emmêlé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
запутанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
verfilzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
заплутаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
splątany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
纠结的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
emaranhado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
aggrovigliato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
enmarañado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
verward
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
พันกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
kusut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
उलझा हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
סבוך
دیکشنری فارسی به عبری