آنکه چیزی بر تن یا بر چیز دیگر پوشد. آنکه پوشد، آنکه مستور دارد. آنکه مخفی کند. آنکه کتمان کند. ساتر. ساتره. کاتم. کاتمه: بر فضل تست تکیۀ امیدوار از آنک پاشندۀ عطائی و پوشندۀ خطا. خاقانی. ، بسیارپوشنده. ستار
آنکه چیزی بر تن یا بر چیز دیگر پوشد. آنکه پوشد، آنکه مستور دارد. آنکه مخفی کند. آنکه کتمان کند. ساتر. ساتره. کاتم. کاتمه: بر فضل تست تکیۀ امیدوار از آنک پاشندۀ عطائی و پوشندۀ خطا. خاقانی. ، بسیارپوشنده. ستار
نهفته، پنهان، برای مثال درد دل پوشیده بهتر تا جگر پرخون شود / به که با دشمن نمایی حال زار خویش را (سعدی۲ - ۳۱۲)، درپرده، دربر شده پوشیده داشتن: پنهان داشتن، پنهان کردن، نهفتن
نهفته، پنهان، برای مِثال درد دل پوشیده بهتر تا جگر پرخون شود / به که با دشمن نمایی حال زار خویش را (سعدی۲ - ۳۱۲)، درپرده، دربر شده پوشیده داشتن: پنهان داشتن، پنهان کردن، نهفتن