- پوشنده
- آنکه چیزی بر تن خود یا دیگری کندظنکه پوشد، آنکه مستور دارد پنهان کننده کتمان کننده. یا بسیار پوشنده ستار
معنی پوشنده - جستجوی لغت در جدول جو
- پوشنده
- کسی که جامه بر تن کند، آنکه چیزی را بپوشاند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پراکنده، افشاننده
آنچه میجوشد غلیان کننده، فوران کننده
رونده، دونده: (چو پوینده نزدیک دستان رسید بگفت آنچه دانست و دید و شنید) (فردوسی)، جستجو کننده، جانور متحرک: (دهم همه جانوران پوینده را بود)
جامه ببر کرده ملبس شده، مستورمحجوب، پنهاننهفته، مخفیانه بطور خفا، پوشانیدننهان کرده، مشکل مبهم، خلعت، دام صیاد، دخترزنپردگی مستوره، مسقفظسمانه دار. -11 آهسته یواش. یا پوشیده بودن، -1 جامه در برداشتن، مستور بود مقابل برهنه بودن، آشکارا نبودن مخفی بودن
صفت) منسوب به پوشنج
پوشانیده
آنکه بپوسد
پراکنده کننده، افشاننده
به شتاب روندهبرای مثال رونده ببالد ندارد جز این نیرویی / نپوید چو پویندگان هر سویی (فردوسی - ۱/۶)
جستجو کننده
جستجو کننده
نهفته، پنهان، برای مثال درد دل پوشیده بهتر تا جگر پرخون شود / به که با دشمن نمایی حال زار خویش را (سعدی۲ - ۳۱۲) ، درپرده، دربر شده
پوشیده داشتن: پنهان داشتن، پنهان کردن، نهفتن
پوشیده داشتن: پنهان داشتن، پنهان کردن، نهفتن
کسی که آب یا نوشابه می خورد، آشامنده
آنچه بجوشد و جوشش داشته باشد، جوشان، کنایه از متلاطم، برای مثال ملک در جنبش آمد بر سر پیل / سوی بهرام شد جوشنده چون نیل (نظامی۲ - ۱۸۹)
مجد، کوشا، ساعی
کوشش کننده
کسی که شیر می دوشد
Matted
запутанный
verfilzt
заплутаний
splątany
emaranhado
aggrovigliato
enmarañado
emmêlé
verward
พันกัน
مبتلٍ
उलझा हुआ