جدول جو
جدول جو

معنی نوشنده

نوشنده
کسی که آب یا نوشابه می خورد، آشامنده
تصویری از نوشنده
تصویر نوشنده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نوشنده

نوشنده

نوشنده
آشامنده. شارب. درکشنده. که مایعی را می نوشد
لغت نامه دهخدا

پوشنده

پوشنده
آنکه چیزی بر تن خود یا دیگری کندظنکه پوشد، آنکه مستور دارد پنهان کننده کتمان کننده. یا بسیار پوشنده ستار
فرهنگ لغت هوشیار

جوشنده

جوشنده
آنچه بجوشد و جوشش داشته باشد، جوشان، کنایه از متلاطم، برای مِثال ملک در جنبش آمد بر سر پیل / سوی بهرام شد جوشنده چون نیل (نظامی۲ - ۱۸۹)
جوشنده
فرهنگ فارسی عمید

نوشنجه

نوشنجه
این کلمه را بمعنی گوارا و گوارنده آورده اند (برهان ناظم - الاطباء. فرنظا) و بدین بیت منوچهری استشهاد کرده اند: (خوشا قدح نبیذ نوشنجه هنگام صبوح ساقیا رنجه (ساقی لنجه)) آمده و مرحوم دهخدا آنرا به (بوشنجه) منسوب به بوشنج (پوشنگ) تصحیح کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار