جدول جو
جدول جو

معنی پورفیر - جستجوی لغت در جدول جو

پورفیر
(پُ)
فرفوریوس. از فلاسفۀ مکتب اسکندریه و شاگرد فلوطین (پ لوتن) (233 یا 232- 304 میلادی) ازمشاهیر حکماست و نام اصلی او بسریانی ملک است. در 233 میلادی در شهر صور تولد یافت و در آتن از لونجین ادبیات و فصاحت و از پلوتن (فلوطین) فلسفه آموخت و در شاگردی این حکیم پشت کاری غریب نمود و او را تلمیذی غیرمفارق گشت تا آنجا که پس از وفات استاد در تدریس جانشین وی گشت و مانند استاد خود به پاره ای افکار متصوفانه پابند بود. وی گفته است: بشر در سایۀ توحید و مراقبه کامل برؤیت حضرت حق نایل شدن تواند و حتی مدعی بود که خود از جملۀ واصل شدگان است و این دانشمندآثار معلم خود را نشر و ترجمه کرده و کتب فلسفی بسیار نوشته که پاره ای از آنها موجود است. وی را ردیه ای بر نصارا بوده که به امر تئودوس دوم، نسخ آن را گردآوری کرده و آتش زده اند. وی بسال 304 میلادی در روم درگذشته است، نام مورخی است. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1516 و ج 3 ص 2338 و 2240 و 2609 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوریار
تصویر پوریار
(پسرانه)
مرکب از پور (پسر) + یار (یاور، دوست)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورزیر
تصویر ورزیر
(پسرانه)
برزگر (نگارش کردی: وهرزر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورگیر
تصویر ورگیر
(پسرانه)
مترجم (نگارش کردی: وهرگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوریا
تصویر پوریا
(پسرانه)
پهلوان محمد خوارزمی ملقب به پوریای ولی و برگرفته از نام قدیمی پوربای (پور=پسر و بای=مرد بزرگ یا رئیس) که به شکل امروزی آن، پوریا تغییر کرده و به معنی پسر مرد بزرگ یا پسر رئیس می باشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زورفین
تصویر زورفین
زرفین، حلقۀ کوچک که به در یا چهارچوب در می کوبند و زنجیر یا چفت را به آن می اندازند، زفرین، زوفرین، زلفین، برای مثال خوی نیکو را حصار خویش گیر / وز قناعت بر سرش زن زورفین (ناصرخسرو۱ - ۱۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورفین
تصویر مورفین
آلکالوییدی با طعم تلخ، به شکل کریستال های استوانه ای و بی رنگ که از تریاک استخراج می شود و در پزشکی به عنوان مسکن و خواب آور به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروفیل
تصویر پروفیل
نقشه و تصویر ساختمان که یک طرف آن را نشان بدهد، مثل اینکه آن را از میان بریده باشند، میلۀ استاندارد با مقطع ثابت و طول زیاد که در ساختمان سازی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدرگیر
تصویر پدرگیر
پدرخوانده، مردی که فرزند دیگری را به فرزندی خود بپذیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسرگیر
تصویر پسرگیر
پسرخوانده، نسبت پسری که مردی یا زنی او را به فرزندی پذیرفته باشد به آن مرد یا زن، پسرگیر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
عالم گیر. (ناظم الاطباء). تسخیرکننده آفاق. (غیاث). کسی که در زمان خود همان کس والی باشد و بس و معنی ترکیبی آن تسخیرکننده آفاق است. (از آنندراج) :
من آن دورگیرم که دارای گرد
ز من جا همی برد و جان هم نبرد.
نظامی (از آنندراج).
اگر خواندشان داور دورگیر
به رفتن نگشتند فرمان پذیر.
نظامی.
که تا دور باشد قوامش پذیر
تو بادی جهان داور دورگیر.
نظامی.
پذیرای پند دبیران شدند
که از جملۀ دورگیران شدند.
نظامی.
، پادشاه. (از ناظم الاطباء). پادشاه هفت اقلیم. (غیاث) ، باده نوش. (از ناظم الاطباء). گیرندۀ شراب که به دور در آورند. کنایه است از شراب خوار. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُرْ)
یکی از جزایر یونان که هومر آن را اسکریا نامیده است. این جزیره تا هفتصد سال پیش از میلاد محل سکونت ’فه آسین ها’ بود، آنگاه مستعمرۀ کورنتین ها شد و امروز آن را کورفو نامند. (از لاروس). رجوع به کورفو شود
لغت نامه دهخدا
چیزی که دسترسی بدان متعذر باشد، (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
دورگرد. (آنندراج). که در مسافتی دور سیر و گردش کند:
غیرت غیر از قدرش دورسیر
پاک چو امکان تغیر چو غیر.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج).
و رجوع به دورگرد شود
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است بشام. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 74000 گزی جنوب خاور زرقان و 7000 گزی راه فرعی بندامیر به خرامه، جلگه و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 319 تن است، آب آن از رود کر است، محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است، این قریه را معزآباد هم گویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، در دو فرسخ و نیم مشرقی گاوکان است، (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 258)
لغت نامه دهخدا
بمعنی زرفین است و آن حلقه ای باشد که بر چارچوب در و صندوق و امثال آن زنند و زنجیر بر آن اندازند و قفل کنند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری)، زرفین، زلفین، (فرهنگ فارسی معین) :
هر کسی انگشت خود یک ره کند در زورفین،
منوچهری،
خوی نیکو را حصار خویش کن
وز قناعت بر سرش زن زورفین،
ناصرخسرو،
گر در دانش بتو بر بسته گشت
من بگشایم ز درون زورفین،
ناصرخسرو،
رجوع به زرفین و زلفین شود
لغت نامه دهخدا
(چِ لِ تَ / تِ خُ)
آنکه صید گور کند، (آنندراج) :
چو با گورگیران ندارند زور
به پای خود آیند گوران به گور،
نظامی (از آنندراج)،
گوری الحق دونده بود و جوان
گورگیر از پسش چو شیر دوان،
نظامی (هفت پیکر ص 73)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کافور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : وتصفی هذه الکوافیر بالتصعید. (ابن البیطار). و رجوع به کافور شود
لغت نامه دهخدا
گدایان شوخ چشم را گویند، گدایان شوخ، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
موضعی میان رفسنجان و سیرجان و بدانجا معدن بزرگ مس و سرب است
لغت نامه دهخدا
(رِ دَ)
نام ’اندرا’ بنابر آنچه در بشن پران است. (ماللهند بیرونی ص 194)
لغت نامه دهخدا
کسی را گویند که خود را نادان و هیچ مدان وا نماید. و نیز نادان گرفتن پیشینه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرفیر
تصویر پرفیر
فرانسوی سنگ سماک
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه صید گور (خر) کند: گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پورسری
تصویر پورسری
ارتباط پدر بر فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروفیل
تصویر پروفیل
فرانسوی نیمرخ، برش
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ای باشد که بر چار چوب در و صندوق نصب کنند و چفت یا زنجیر را بدان اندازند، زلف معشوق. توضیح: بعضی این کلمه را زلفین بصیغه تثتیه خوانند ولی باید دانست که اولا زلف در عربی قدیم نیامده و معربست و ثانیا استعمال دوزلفین و زلفینکان از طرف گویندگان رفع شبه میکند. مع هذا گاهی به صیغه تثنیه هم بر خلاف اصل استعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورگیر
تصویر دورگیر
تسخیر کننده آفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برفیر
تصویر برفیر
یونانی تازی گشته ارغوانی
فرهنگ لغت هوشیار
فرور دگرگونی، افزودن بسیار کردن، گرد آوردن دارایی دارا شدن، هده دادن (هده هوده حق)، پس انداز زیاد کردن اضافه کردن افزودن، حق کسی را تمام دادن، اندوختن مال کسب کردن گرد کردن، بسیار شدن، تفاوت، آنچه در اجاره از آن فایده بردارند، جمع توفیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورفین
تصویر زورفین
((زُ فِ))
حلقه ای که زنجیر یا چفت را در آن می انداختند، زلف معشوق، زلفین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دورگیر
تصویر دورگیر
((دُ یا دَ))
ساقی، میخواره، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروفیل
تصویر پروفیل
((پُ رُ))
نقشه و تصویری که مقطع طولی ساختمان یا سازه را نشان دهد، میله استاندارد فلزی با مقطع ثابت و طول زیاد که در ساختمان سازی و ماشین سازی به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
استاد، پروفسور
دیکشنری اردو به فارسی