- پهلودار
- صاحب مال، دارای مکنت
معنی پهلودار - جستجوی لغت در جدول جو
- پهلودار
- صاحب مال، دارای مال و مکنت که به کسان و نزدیکان خود سود برساند و دیگران از پهلوی او سود و بهره ببرند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارای مال ومکنت که بانسان و نزدیکان خود سود برساند
عمل و کیفیت پهلو دار
آنکه پول بسیار دارد، ثروتمند
پهلو، جنب، کنار
ثروتمند، غنی، توانگر
پهلو، کنار
دارای پهنا، عریض
کسی که زمام اسب مخدوم خود یا کسی که اسب ویرا کرایه کرده و در دست گرفته راه برد آنکه سواره یا پیاده جلو مرکوب ارباب حرکت کند پیشرو. یا جلو داران، جمع جلودار، سربازانی که پیشتر از دیگر سربازان حرکت کنند طلایه طلایع پیشقراول
غنی، ثروتمند
مرد زورمند، یل، سپهبد بر لشکر، سختتوانا ودلیر
سپیدار
دارنده فیل، نگهبان فیل هدایت کننده فیل (در جنگ) : همه جنگ با پیلداران کنید، بر ایشان چنان تیر باران کنیدخ (شا. لغ)
دلیر، دلاور، برای مثال کسی کاو بود پهلوان جهان / میان سپه درنماند نهان (فردوسی - ۲/۱۶۳) ، اگر پهلوان زاده باشد رواست / که بر پهلوانان دلیری سزاست (فردوسی - ۶/۴۴۴) نیرومند
مانند پیل، پیل مانند، پیلبار
سپیدار، درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است و در اغلب نقاط ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، چون تنه اش راست و صاف و بلند است در کارهای نجاری و ساختن سقف خانه ها و تیر و ستون چوبی به کار می رود
سفیدار، سفیددار، اسفیدار، تبریزی، پلت، سفیدپلت
سفیدار، سفیددار، اسفیدار، تبریزی، پلت، سفیدپلت
نوکری که سواره یا پیاده جلو اسب ارباب خود حرکت کند، پیشرو
((جُ لُ))
فرهنگ فارسی معین
کسی که زمام اسب ارباب خود را در دست گرفته راه برد، طلایه، پیش قراول، کسی بودن توان مبارزه با آن کس را داشتن
حرف کنایه آمیز که طعن یا دشنامی در آن باشد، کنایه از حرف گوشه دار و نیش دار، کلام پهلودار، حرف پهلودار
حرف کنایه آمیز که طعن یا دشنامی در آن باشد، کنایه از حرف گوشه دار و نیش دار، کلام پهلودار، سخن پهلودار
حرف کنایه آمیز که طعن یا دشنامی در آن باشد، کنایه از حرف گوشه دار و نیش دار، حرف پهلودار، سخن پهلودار