معنی پهلوگاه - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پهلوگاه
پهلوگه
- پهلوگه
- پهلوگاه، برای مِثال پهلوگه دخمه را گشادند / در پهلوی لیلی اش نهادند (نظامی۳ - ۵۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
پهلوگه
- پهلوگه
- کنار. جنب:
پهلوگه دخمه را گشادند
در پهلو لیلیش نهادند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پهلو گه
- پهلو گه
- پهلو جنب، کناره جنب: پهلو گه دخمه را گشادند در پهلوی لیلیش نهادند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
پهلودار
- پهلودار
- صاحب مال، دارای مال و مکنت که به کسان و نزدیکان خود سود برساند و دیگران از پهلوی او سود و بهره ببرند
فرهنگ فارسی عمید