جدول جو
جدول جو

معنی پندارنده - جستجوی لغت در جدول جو

پندارنده
گمان برنده، خیال کننده
تصویری از پندارنده
تصویر پندارنده
فرهنگ فارسی عمید
پندارنده
(پِ رَ دَ / دِ)
خیال کننده. گمان برنده
لغت نامه دهخدا
پندارنده
اسم پنداشتن، گمان برنده خیال کننده
تصویری از پندارنده
تصویر پندارنده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بردارنده
تصویر بردارنده
کسی که چیزی را از جایی برمی دارد، حمل کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنداریدن
تصویر پنداریدن
پنداشتن، برای مثال زشت باید دید و انگارید خوب / زهر باید خورد و پندارید قند (رابعه - شاعران بی دیوان - ۷۴ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندازنده
تصویر اندازنده
کسی که چیزی را از جایی بیندازد، پرتاب کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انداینده
تصویر انداینده
اندود کننده، کاهگل کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنداننده
تصویر گنداننده
بدبو کننده، فاسد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگارنده
تصویر انگارنده
پندارنده، گمان کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردازنده
تصویر پردازنده
پرداخت کننده، جلا دهنده، آرایش دهنده، پول دهنده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ گِ رِ تَ / تِ)
بخنده درآوردنده. بخنده افکننده. بخنده وادارنده
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ دَ / دِ)
آنکه چیزی را از جایی بیندازد. پرتاب کننده. (فرهنگ فارسی معین) : صروع، نیک اندازنده مردم را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ رَ دَ / دِ)
پندارنده. گمان کننده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ دَ / دِ)
رافع. (دهار). بلندکننده. بر بالا برنده، ناگوارد. (منتهی الارب). ناگواری. (آنندراج). در حدیث است: اصل کل داء البرده. (منتهی الارب). تخمه. (از اقرب الموارد). این لفظ بر تخمه نیز اطلاق می شود چنانکه گفته اند اصل کل داءالبرده و چون بیماری تخمه معده را سرد کرده و از هضم طعام باز میدارد لهذا نام این بیماری را از مادۀ برودت گرفته اند و خالی از تناسب نباشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، وسط چشم. (منتهی الارب). در اصطلاح طب، برده رطوبت غلیظی است که در باطن پلک چشم متحجر میشود و در سفیدی به تگرگ شباهت دارد. (مقالۀ سیم از کتاب سوم از قانون ابوعلی سینا چ تهران ص 69). رطوبتی غلیظ و متحجر در باطن مژگان و مایل بسفیدی باشد و مانند تگرگ در شکل و سختی و بهمین لحاظ بدین اسم نامیده شده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(پِ رَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی پندارنده
لغت نامه دهخدا
(گِ رِهْ کَ دَ)
پنداشتن. گمان کردن. خیال کردن:
زشت باید دید و پندارید خوب
زهر باید خورد و پندارید قند.
رابعۀ بنت کعب قزداری.
، عجب و تکبر نمودن
لغت نامه دهخدا
(پَ زَ دَ / دِ)
نعت فاعلی از پرداختن. رجوع به پرداختن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ نَنْ دَ / دِ)
آنکه چیزی را بگنداند. آنکه چیزی را متعفن سازد. و رجوع به گنداندن و گندانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ / دِ)
پنداشته. گمان کرده
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ دَ / دِ)
کاهگل کننده. اندودکننده. (فرهنگ فارسی معین). طاین. (یادداشت مؤلف) :
با گل انداینده اسگالیده گل
دستکاری می کند پنهان ز دل.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از خندانده
تصویر خندانده
بخنده در آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنداننده
تصویر گنداننده
بدبو کننده متعفن سازنده، فاسد کننده تباه سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پندارندگی
تصویر پندارندگی
حالت و چگونگی پندارنده
فرهنگ لغت هوشیار
خیال بستن، خیال کردن، گمان بردن تصور کردن، ظن بردن توهم کردن، زعم حسبان، تصور باطل نمودن، حدس باطل زدن، گمان نادرست کردن، شمردن، بحساب آوردن، فرض کردن، انگاشتن گرفتن، تقدیر، عجب و تکبر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
اسم پرداختن، تادیه کننده مودی کار سازی کننده، جلا دهنده صیقل دهنده، سازنده مرتب کننده فراهم آورنده، آراینده زینت دهنده، مقید شونده، خالی کننده تهی کننده، تمام کننده بپایان رساننده، گیرنده رباینده، رفع کننده مرتفع سازنده، رای زننده مشورت کننده. -11 بس کننده اکتفاکننده، شرح دهنده شارح، ترک دهنده، ترک کننده، دور شونده جدا شونده. -16 کشنده قاتل، در سازنده. -18 نوازنده ساز خواننده نغمه. -19 برانگیزنده،0 واگذارنده،1 توجه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنداننده
تصویر خنداننده
آنکه کسی را بخنده درآورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگارنده
تصویر انگارنده
پندارنده گمان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندازنده
تصویر اندازنده
آنکه چیزی را از جایی بیندازد پرتاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداینده
تصویر انداینده
اسم انداییدن اندودن، اندود کننده کاهگل کننده، زراندود کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردارنده
تصویر بردارنده
اسم برداشتن، کسی که چیزی را از جایی بردارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنداریده
تصویر پنداریده
پنداشته، گمان کرده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بکسی یا بچیزی پناه برد پناه آورنده پناه گیرنده پناهیده زنهاری زینهاری ملتجی، جمع پناهندگان، پناه دهنده، باری تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردازنده
تصویر پردازنده
((پَ زَ دِ))
ادا کننده، صیقل دهنده، سازنده، مرتب کننده، نوازنده ساز، خواننده نغمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنداریدن
تصویر پنداریدن
((پِ دَ))
گمان بردن، تصور کردن، سوءظن داشتن، تکبر نمودن، به حساب آوردن، شمردن، گمان نادرست کردن، تصور باطل نمودن، پنداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پندارگاه
تصویر پندارگاه
مخیله
فرهنگ واژه فارسی سره