جدول جو
جدول جو

معنی پلماس - جستجوی لغت در جدول جو

پلماس
دست مالی مانند کوران بهر سوی برای جستن چیزی
تصویری از پلماس
تصویر پلماس
فرهنگ لغت هوشیار
پلماس
((پَ))
کورمال
تصویری از پلماس
تصویر پلماس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الماس
تصویر الماس
(دخترانه و پسرانه)
نام سنگی قیمتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرماس
تصویر پرماس
تماس
فرهنگ واژه فارسی سره
سنگی گرانبها را گویند که عبارت است از کربن خالص متبلور در هندوستان و برزیل و برخی کشورهای دیگر که به شکل کریستال در دکانها به رنگهای مختلف دیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماس
تصویر پرماس
لمس لامسه، یازیدن دراز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلواس
تصویر پلواس
فریب دادن بچاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماس
تصویر پرماس
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی
پرماسیدن، بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، برماسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الماس
تصویر الماس
سنگی بی رنگ، گران بها، تشکیل شده از کربن خالص، با ضریب شکنندگی بالا و توان پراکندگی زیاد. سخت ترین جسم شناخته شده است
فرهنگ فارسی عمید
یونانی تازی گشته زنبک زرد گونه ای زنبق که آن را زنبق زرد نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الماس
تصویر الماس
گرفته شده از یونانی، از سنگ های گرانبها و کمیاب که دارای سختی و درخشندگی خاصی می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلواس
تصویر پلواس
((پَ))
فریب دادن به چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرماس
تصویر پرماس
((پَ))
لمس، لامسه، یازیدن، دراز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلاس
تصویر پلاس
گلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلمس
تصویر پلمس
مضطرب شدن و دست و پا گم کردن اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلمس
تصویر پلمس
بهانه، تهمت، دروغ، اضطراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاس
تصویر پلاس
فرشی که از پشم به رنگ های مختلف می بافند و پرز ندارد، گلیم، جامۀ پشمی خشن و ستبر که قلندران و درویشان بر تن می کنند، برای مثال برکنی از شاهد مجلس لباس / اطلس و پوشش پلاس اندرپلاس (جامی- مجمع الفرس - پلاس)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلمس
تصویر پلمس
((پَ مَ))
مضطرب شدن و دست و پا گم کردن، اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلاس
تصویر پلاس
سرگردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلاس
تصویر پلاس
((پَ))
جامه پشمینه و خشن که درویشان پوشند، گلیم، تکه ای از پارچه کهنه، مکر و حیله و روش مکر و حیله دانستن، اثاثیه منزل
فرهنگ فارسی معین
دست مالیدن بچیزی برای درک آن دست سودن بسودن پساویدن مجیدن برمجیدن لمس کردن پرواسیدن برماسیدن، یازیدن دراز کردن دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلماس کردن
تصویر پلماس کردن
مانند کوران دست مالیدن بهر سوی برای جستن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلماس کردن
تصویر پلماس کردن
((~. کَ دَ))
کورمال کورمال حرکت کردن
فرهنگ فارسی معین
عمل رهبری و مذاکرات بین ملتها بمنظور حصول که مورد رضایت متقابل همگان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رپلماسمان
تصویر رپلماسمان
فرانسوی جانشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیپلماسی
تصویر دیپلماسی
شیوه ها و فنون سیاسی برای ارتباط با کشورهای دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیپلماسی
تصویر دیپلماسی
((لُ))
علم سیاست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیپلماسی
تصویر دیپلماسی
Diplomacy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهارت دیپلماسی
تصویر مهارت دیپلماسی
Statesmanship
دیکشنری فارسی به انگلیسی