- پلاسیده
- پژمرده، کهنه و روبفساد نهاده (میوه)
معنی پلاسیده - جستجوی لغت در جدول جو
- پلاسیده ((پَ دِ))
- پژمرده
- پلاسیده
- پژمرده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پژمردن پژمریدن، رو بفساد نهادن و کهنه شدن میوه
آنچه بپژمرد پژمرده. پژمرنده، آنچه بپژمرد
پژمرده شدن و از طراوت افتادن گل و گیاه
پاس داشته، نگهبانی شده، لمس شده
قطبیده
متورم
رنج دیده
متورم ورم کرده باد کرده آماهیده
اسم پالاییدن، صافی شده تصفیه شده پالوده پالیده
فشار داده شده عصاره گرفته
فرو کرده (سوزن خار و مانند آن در چیزی)، داخل شده، نصب شده
پریشانپراکنده گشته بشولیده پاشیده، بر باد داده، بیخود گردیده
پرماسیده بسوده لمس شده
اسم پرماسیدن، بسوده لمس شده
آنچه قابل پلاسیدن باشد آنچه تواند پلاسید
حالت و چگونگی پلاسیده
دست مالیدن بچیزی برای درک آن دست سودن بسودن پساویدن مجیدن برمجیدن لمس کردن پرواسیدن برماسیدن، یازیدن دراز کردن دست
پناه گرفته التجا یافته ملتجی شده
مصیبت دیده، رنج دیده
ورم کرده، بادکرده، پف کرده
پراکنده، ازهم پاشیده، پریشان شده، برای مثال مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر - شاعران بی دیوان - ۵۰)
ترسانیده شده، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
وحشت زده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
پژمردگی، حالت پژمرده بودن گل و گیاه
سوده، ببسوده، بساویده، دست مالی شده
ویژگی لبی که خون در آن کم شده و خشک و بی رنگ شده باشد
ترسیده بیم داشته
خشک شده و کم رنگ (لب)