معنی بلادیده
- بلادیده
- مصیبت دیده، رنج دیده
واژههای مرتبط با بلادیده
بلادیده
- بلادیده
- رنج دیده
بلادیده
- بلادیده
- رنج دیده. (فرهنگ فارسی معین). آزارکشیده:
بدان تا چو کشتی بدرد ز هم
بلادیدگان را کشد در شکم.
نظامی.
بلا دیده
- بلا دیده
- رنجیده، دچار مصیبت شده
بساویده
- بساویده
- لمس شده دست مالیده
بلا زده
- بلا زده
- مبتلا برنج، دچار مصیبت شده، بدبخت
بلا دیدن
- بلا دیدن
- ستم دیدن رنج دیدن رنج دیدن، بمصیبت دچار شدن
بی دیده
- بی دیده
- بی چشم، نابینا، کور
سالدیده
- سالدیده
- معمر و پیر و آنکه بر وی سال بسیار گذشت باشد
چلانیده
- چلانیده
- فشار داده شده عصاره گرفته
