جدول جو
جدول جو

معنی پلاسیدن

پلاسیدن((پَ دَ))
پژمردن، فاسد شدن میوه
تصویری از پلاسیدن
تصویر پلاسیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پلاسیدن

پلاسیدن

پلاسیدن
پژمردن برگ و امثال آن. پژمریدن بُقول. ذوی ّ، رو بفساد نهادن و کهنه شدن میوه. این فعل یک مصدر بیش ندارد
لغت نامه دهخدا

پلماسیدن

پلماسیدن
دست مالیدن بچیزی برای درک آن دست سودن بسودن پساویدن مجیدن برمجیدن لمس کردن پرواسیدن برماسیدن، یازیدن دراز کردن دست
فرهنگ لغت هوشیار