- پشکل
- فضله گوسفند و آهو، سرگین گوسفند و اسب وآهو وخرواسترواشتر و گاو آنگاه که سخت مدور باشد
معنی پشکل - جستجوی لغت در جدول جو
- پشکل
- سرگین اسب، الاغ، استر، شتر، گوسفند، بز و آهو که گرد و مانند گلوله باشد، پشگل
- پشکل ((پِ کِ))
- سرگین گاو و گوسفند و شتر و بز و مانند آن، قرعه ای که چند نفر در میان خود برای تقسیم اسباب و اشیاء یا انجام کاری بیندازند، پشک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پشکل، سرگین اسب، الاغ، استر، شتر، گوسفند، بز و آهو که گرد و مانند گلوله باشد، پشگل
ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند حیله و تزویر حیله و تزویر
کجک کلید چوب کجی که کلیدان را بدان گشایند بشکله
پیچیده، دشوار، دشواری، چالش
صورت گرفتن چیزی
نفرین دعای بد لعنت پشول
مجعد بودن جعودت. قسمی مروارید
مالیدن انگشتان در موقع عیش و طرب و رقص که صدایی از آن حادث گردد بشکن
ایوان و بارگاه پچکم بچکم
جعد موی، موی مجعد
هندی بارش بارشگاهان
بسکله، کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، فردر، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
بشکم، ایوان، صفه، بارگاه، خانۀ تابستانی
امر یا موقعیت سخت و دشوار، پوشیده، درهم
ویژگی اسبی که دست راست و پای چپش سفید باشد
چیزی که به شکل و صورتی درآمده باشد، دارای شکل
موسم بارندگی، بارسات، بشکال، برشکال، پرشکال
شکل پیدا کردن، صورت پذیرفتن، به صورتی درآمدن، خوب صورت شدن
کشکول، ظرفی است که صوفیان در دست میگیرند و اغذیه خود را در آن میریزند
دشوارو سخت و زحمتدار و در هم و پیچدار
گوسفند قوچ
خوشگل تر، خوش صورت تر
دشوارتر، سخت تر، مشکل تر
آن که در وی سرخی و سفیدی با هم آمیخته باشد، کسی که در سفیدی چشمش اندکی سرخی باشد