جدول جو
جدول جو

معنی پشنجیده - جستجوی لغت در جدول جو

پشنجیده
پاشیده شده
تصویری از پشنجیده
تصویر پشنجیده
فرهنگ فارسی عمید
پشنجیده
(پَ / پِ شَ دَ / دِ)
آب و شراب و خون و امثال آن پاشیده شده. (برهان قاطع) :
بخنجر همه تنش انجیده اند
بر آن خاک و خونش پشنجیده اند.
لبیبی (از فرهنگ سروری)
لغت نامه دهخدا
پشنجیده
آب و شراب و خون و امثال آن که پاشیده شده باشد
تصویری از پشنجیده
تصویر پشنجیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آهنجیده
تصویر آهنجیده
بیرون کشیده شده، قد کشیده، برهیخته، آهازیده، آهیخته، فراهیخته، آهخته، برکشیده، آخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشنجیدن
تصویر پشنجیدن
پشنگ زدن، پشنگ کردن، پاشیدن آب یا مایع دیگر به کسی یا چیزی، برای مثال به خنجر همه تنش انجیده اند / بر آن خاک خونش پشنجیده اند (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسندیده
تصویر پسندیده
خوب و مرغوب، برگزیده، پسندکرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکنجیده
تصویر سکنجیده
تراشیده، خراشیده، گزیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنجیده
تصویر ترنجیده
درهم کشیده، فشرده، افسرده، برای مثال جان ترنجیده و شکسته دلم / گویی از غم همی فروگسلم (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسنجیده
تصویر نسنجیده
نااندیشیده، نیندیشیده
فرهنگ فارسی عمید
مخالف و خودرای باشد. (صحاح الفرس). ظاهراً مصحف پرمخیده باشد
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ / رُو کَ دَ)
آب و امثال آن پاشیدن. گل نم زدن. پشنک زدن. مصدر هئچ در اوستا بمعنی آب پاشیدن یا آب ریختن و ترکردن بکار رفته و هئچت اسب بمعنی ’دارندۀ اسب پشنجیده’ یا ’دارندۀ اسب آب پاشیده شده’یا ’دارای اسب شست و شو شده’ است در تفسیر اوستا واژۀ هئچ در پهلوی به آشنجیتن گردانیده شده و همان است که در فارسی پشنجیدن بجای مانده بمعنی آب پاشیدن. (فرهنگ ایران باستان پورداود ص 229). در بعض مواضع پشخیدن آمده و آن خطاست و نیز رجوع به پشنگ زدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ شَ دَ / دِ)
ریخته. پاشیده. (انجمن آرا). پاشیده شده. (رشیدی) (آنندراج). رجوع به بشنجیدن و پشنجیدن و پشخیده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نسنجیده
تصویر نسنجیده
نفهمیده، نپائیده، پرت و پلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکنجیده
تصویر سکنجیده
مجروح، خسته، تراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسندیده
تصویر پسندیده
مطبوع، پذیرفته
فرهنگ لغت هوشیار
سخت درهم کشیده و کوفته، چین بهم رسانیده بر چین و شکن، درشت گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهنجیده
تصویر آهنجیده
بیرون کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشنجیدن
تصویر پشنجیدن
پاشیدن آب به کسی یا چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشنجیده
تصویر بشنجیده
پاشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشنجیدن
تصویر بشنجیدن
ریختن، پاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشنجنده
تصویر بشنجنده
پاشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشنجیدن
تصویر پشنجیدن
((پَ شَ دَ))
بشنجیدن، آب و امثال آن پاشیدن، گل نم زدن، پشنگ زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشنجیده
تصویر بشنجیده
((بِ شَ دِ))
پاشیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشنجیدن
تصویر بشنجیدن
((بِ شَ دَ))
پاشیدن، ریختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پسندیده
تصویر پسندیده
((پَ سَ دِ))
پذیرفته، خوش آمده، برگزیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترنجیده
تصویر ترنجیده
((تَ رَ دِ))
سخت درهم کشیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسنجیده
تصویر نسنجیده
محاسبه نشده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آهنجیده
تصویر آهنجیده
انتزاعی، منتزع، مجرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پسندیده
تصویر پسندیده
جایز، مناسب، مجاز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نسنجیده
تصویر نسنجیده
Unthinkingly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نسنجیده
تصویر نسنجیده
irrefletidamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نسنجیده
تصویر نسنجیده
bezmyślnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نسنجیده
تصویر نسنجیده
необдуманно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نسنجیده
تصویر نسنجیده
необдумано
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نسنجیده
تصویر نسنجیده
gedachteloos
دیکشنری فارسی به هلندی