جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پشنجیده

پشنجیده

پشنجیده
آب و شراب و خون و امثال آن پاشیده شده. (برهان قاطع) :
بخنجر همه تنش انجیده اند
بر آن خاک و خونش پشنجیده اند.
لبیبی (از فرهنگ سروری)
لغت نامه دهخدا

پشنجیدن

پشنجیدن
پشنگ زدن، پشنگ کردن، پاشیدن آب یا مایع دیگر به کسی یا چیزی، برای مِثال به خنجر همه تنْش انجیده اند / بر آن خاک خونش پشنجیده اند (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۰)
پشنجیدن
فرهنگ فارسی عمید

پشنجیدن

پشنجیدن
بشنجیدن، آب و امثال آن پاشیدن، گل نم زدن، پشنگ زدن
پشنجیدن
فرهنگ فارسی معین

پرنجیده

پرنجیده
مخالف و خودرای باشد. (صحاح الفرس). ظاهراً مصحف پرمخیده باشد
لغت نامه دهخدا

پشنجیدن

پشنجیدن
آب و امثال آن پاشیدن. گل نم زدن. پشنک زدن. مصدر هئچ در اوستا بمعنی آب پاشیدن یا آب ریختن و ترکردن بکار رفته و هئچت اسب بمعنی ’دارندۀ اسب پشنجیده’ یا ’دارندۀ اسب آب پاشیده شده’یا ’دارای اسب شست و شو شده’ است در تفسیر اوستا واژۀ هئچ در پهلوی به آشنجیتن گردانیده شده و همان است که در فارسی پشنجیدن بجای مانده بمعنی آب پاشیدن. (فرهنگ ایران باستان پورداود ص 229). در بعض مواضع پشخیدن آمده و آن خطاست و نیز رجوع به پشنگ زدن شود
لغت نامه دهخدا