جدول جو
جدول جو

معنی آهنجیده

آهنجیده
بیرون کشیده شده، قد کشیده، برهیخته، آهازیده، آهیخته، فراهیخته، آهخته، برکشیده، آخته
تصویری از آهنجیده
تصویر آهنجیده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آهنجیده

آهنجیده

آهنجیده
بیرون کرده. برکشیده. مسلول. مشهر. آخته. آهیخته. آهخته، مسلوب. برکنده، مجذوب
لغت نامه دهخدا

آهنجیدن

آهنجیدن
برکندن
بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر مانندِ شمشیر از غلاف یا دست از دستِ دیگری، برکشیدن، کشیدن، درآوردن
بالا آوردن چیزی به قصد زدن مانندِ شمشیر
بُلَند کَردَن، بَراَفراختَن
، آهیختَن، آهِختَن، بَرآهِختَن، آختَن، اَختَنبرای مثال خوب گفتن پیشه کن با هرکسی / کاین برون آهنجد از دل بیخ کین (ناصرخسرو - ۱۱۹)
آهنجیدن
فرهنگ فارسی عمید