پرچین و چروک، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
پُرچین و چروک، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم چُروکیده، پُرشِکَن، پُر پیچ و تاب، پُرگِرِه، پُرآژَنگ، پُرنَوَرد، پُرشِکَنج، پُرماز، اَنجوخیده، آژَنگ ناک
شهر زیبایی در شمال عراق. قلعۀ آن بر سر تلی واقع و خود شهر در اطراف قلعه قرار دارد. (حواشی جهانگشای نادری چ انوار ص 651). این شهر کردنشین و از مراکز استخراج و تصفیه نفت است. 65هزار تن جمعیت دارد
شهر زیبایی در شمال عراق. قلعۀ آن بر سر تلی واقع و خود شهر در اطراف قلعه قرار دارد. (حواشی جهانگشای نادری چ انوار ص 651). این شهر کردنشین و از مراکز استخراج و تصفیه نفت است. 65هزار تن جمعیت دارد
پتک آهنگران باشد و بعربی مطراق خوانند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) ، تکیه گاه چوبین که بر کنار بام نصب کنند و آنرا بعربی محجر خوانند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری). طارمی. نردۀ چوبین که بر کنار بام و صفه و ایوان سازند تا کس نیفتد، عمارت عالی. (فرهنگ جهانگیری)
پتک آهنگران باشد و بعربی مطراق خوانند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) ، تکیه گاه چوبین که بر کنار بام نصب کنند و آنرا بعربی محجر خوانند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری). طارمی. نردۀ چوبین که بر کنار بام و صفه و ایوان سازند تا کس نیفتد، عمارت عالی. (فرهنگ جهانگیری)
دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 559 تن. آب از رودخانه. محصولات غلات، زعفران، شلغم. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 559 تن. آب از رودخانه. محصولات غلات، زعفران، شلغم. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
نام یکی از سیاحان انگلیسی، وی بسال 1704 میلادی در سوتامپتون تولد یافت و در سال 1765 میلادی درگذشت. وی در مشرق زمین بسیاحت پرداخت، مصر، سوریه، جزیره العرب، و آناطولی را بدید و سیاحت نامه ای در سه جلد بنگاشت. (قاموس الاعلام ترکی) یکی از مستشرقین انگلیسی متولد بسال 1604 میلادی و متوفی بسال 1690 میلادی وی مدرس زبان عرب در آکسفورد بود و تاریخ ابوالفرج و بعض دیگر از آثار عربیه را بانگلیسی ترجمه و نقل کرده است. (قاموس الاعلام ترکی) پسر پوکوک مستشرق انگلیسی مذکور در مادۀ قبل. وی بزبان عرب آشنائی داشت و در معیت پدرش تاریخ مصر عبداللطیف و پاره ای از کتب دیگر عربی را به انگلیسی نقل و ترجمه کرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
نام یکی از سیاحان انگلیسی، وی بسال 1704 میلادی در سوتامپتون تولد یافت و در سال 1765 میلادی درگذشت. وی در مشرق زمین بسیاحت پرداخت، مصر، سوریه، جزیره العرب، و آناطولی را بدید و سیاحت نامه ای در سه جلد بنگاشت. (قاموس الاعلام ترکی) یکی از مستشرقین انگلیسی متولد بسال 1604 میلادی و متوفی بسال 1690 میلادی وی مدرس زبان عرب در آکسفورد بود و تاریخ ابوالفرج و بعض دیگر از آثار عربیه را بانگلیسی ترجمه و نقل کرده است. (قاموس الاعلام ترکی) پسر پوکوک مستشرق انگلیسی مذکور در مادۀ قبل. وی بزبان عرب آشنائی داشت و در معیت پدرش تاریخ مصر عبداللطیف و پاره ای از کتب دیگر عربی را به انگلیسی نقل و ترجمه کرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
یا رگوک. لته و پارچۀ کهنه. (ناظم الاطباء). به معنی رکو است که جامه و لتۀ کهنۀ از هم رفته باشد. (برهان). وصله. پاره که بر جامه زنند. (از شعوری ج 2 ورق 24) : پست نشسته تو در قبا و من اینجا کرده ز غم چون رکوک بوق چو آهن. پسر رامی (از لغت فرس). رجوع به رکو شود. - رکوک حیض، کهنۀ حیض و پارچه ای که زنان در ایام حیض برخود بردارند. (ناظم الاطباء) : نسی. نسی، رکوک حیض که بیندازند آن را. (منتهی الارب). رجوع به رکو و رکوه و رگو شود. ، کرباس. (از فرهنگ اوبهی) (لغت فرس اسدی) (از برهان)
یا رگوک. لته و پارچۀ کهنه. (ناظم الاطباء). به معنی رکو است که جامه و لتۀ کهنۀ از هم رفته باشد. (برهان). وصله. پاره که بر جامه زنند. (از شعوری ج 2 ورق 24) : پست نشسته تو در قبا و من اینجا کرده ز غم چون رکوک بوق چو آهن. پسر رامی (از لغت فرس). رجوع به رکو شود. - رکوک حیض، کهنۀ حیض و پارچه ای که زنان در ایام حیض برخود بردارند. (ناظم الاطباء) : نَسی. نَسی، رکوک حیض که بیندازند آن را. (منتهی الارب). رجوع به رکو و رکوه و رگو شود. ، کرباس. (از فرهنگ اوبهی) (لغت فرس اسدی) (از برهان)