جدول جو
جدول جو

معنی پروراننده - جستجوی لغت در جدول جو

پروراننده
مربی
تصویری از پروراننده
تصویر پروراننده
فرهنگ واژه فارسی سره
پروراننده
بزرگ کننده، تربیت کننده
تصویری از پروراننده
تصویر پروراننده
فرهنگ لغت هوشیار
پروراننده
((پَ وَ نَ دِ))
مربی، غذا دهنده، به وجود آورنده
تصویری از پروراننده
تصویر پروراننده
فرهنگ فارسی معین
پروراننده
پرورش دهنده
تصویری از پروراننده
تصویر پروراننده
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرورانیده
تصویر پرورانیده
پرورده پرورش یافته تربیت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرورانیده
تصویر پرورانیده
((پَ وَ دِ))
پرورده، پرورش یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرورانیده
تصویر پرورانیده
پرورده، پرورش یافته
فرهنگ فارسی عمید
پروردن پرورش دادنپرورانیدن تربیت کردن بار آوردن بزرگ کردن تعلیم ترشیح، تغذیه غذا دادن، انشا ایجاد خلق، آراستن ظاهر کلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژمراننده
تصویر پژمراننده
آنکه بپژمراند آنکه پژمرده کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژولاننده
تصویر پژولاننده
افسرده کننده، رنجه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرورانیدن
تصویر پرورانیدن
((پَ وَ دَ))
پرورش دادن، غذا دادن، کلام را آراستن، پروراندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژمراننده
تصویر پژمراننده
پژمرده کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرواسنده
تصویر پرواسنده
حسگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویاننده
تصویر رویاننده
نمو دادن (تخم یا دانه کاشته شده و مانند آن) رشد دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوراننده
تصویر خوراننده
کسس که غذا یا چیز دیگر (مانند سم) را بدیگری بخوراند
فرهنگ لغت هوشیار
پروردن پرورش دادنپرورانیدن تربیت کردن بار آوردن بزرگ کردن تعلیم ترشیح، تغذیه غذا دادن، انشا ایجاد خلق، آراستن ظاهر کلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوساننده
تصویر پوساننده
آنچه که بپوساند آنکه بپوسیدن دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویاننده
تصویر پویاننده
آنکه کسی یا چارپایی را بپوییدن دارد براه برنده دواننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوراننده
تصویر شوراننده
تحریک کننده، انگیراننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشاننده
تصویر پوشاننده
کسی که روی چیزی را بپوشاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوساننده
تصویر پوساننده
آنکه یا آنچه چیزی را بپوساند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروراندن
تصویر پروراندن
پروردن، پرورش دادن، برای مثال جهانا چه بدمهر و بدگوهری / که خود پرورانی و خود بشکری (فردوسی - ۱/۸۵)
تربیت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پویاننده
تصویر پویاننده
دواننده، آنکه دیگری را وادار به دویدن کند، آنکه سوار بر اسب یا چهارپای دیگر شود و او را بدواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویاننده
تصویر رویاننده
آنکه دانه یا گیاهی را رویانده و پرورش می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوراننده
تصویر شوراننده
کسی که مردم را بشوراند، آنچه کسی را به هیجان بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوراننده
تصویر گوراننده
درهم و برهم کننده آشفته سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروراندن
تصویر پروراندن
((پَ وَ دَ))
پرورش دادن، غذا دادن، کلام را آراستن، پرورانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرواسنده
تصویر پرواسنده
لمس کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرورنده
تصویر پرورنده
مربی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پراننده
تصویر پراننده
آنکه می پراند
فرهنگ لغت هوشیار
پرورش دهنده پروراننده پروردگار تربیت کننده مربی معلم مودب، جمع پرورندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرورنده
تصویر پرورنده
تربیت کننده، پرورش دهنده
فرهنگ فارسی عمید