جدول جو
جدول جو

معنی پرور - جستجوی لغت در جدول جو

پرور
(دخترانه)
ریشه پروردن، دارای پر
تصویری از پرور
تصویر پرور
فرهنگ نامهای ایرانی
پرور
پروردن، پسوند متصل به واژه به معنای پرورنده مثلاً بنده پرور، تن پرور، دون پرور، ذره پرور، رعیت پرور، روح پرور
تصویری از پرور
تصویر پرور
فرهنگ فارسی عمید
پرور
(پُرْ وَ)
عریض. بسیارعرض. پرعرض. پرپهنا
لغت نامه دهخدا
پرور
(پُرْ وَ)
نام یکی از دیه های هزارجریب. (از کتاب مازندران و استراباد رابینو ص 122)
لغت نامه دهخدا
پرور
(پَرْ وَ / پَ)
پیوند بود مطلقاً خواه پیوند انسان به انسان و خواه درخت با درخت باشد. (برهان قاطع) ، طراز. ریشه. فراویز. سجاف
لغت نامه دهخدا
پرور
پرپهنا عریض پر عرض
تصویری از پرور
تصویر پرور
فرهنگ لغت هوشیار
پرور
از سرچشمه های رودخانه ی تجن واقع در شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
پرور
پررو، اثبات کننده
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرور
تصویر سرور
(دخترانه و پسرانه)
رئیس، پیشو، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پروا
تصویر پروا
(دخترانه)
ملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پروش
تصویر پروش
(دخترانه)
لطیف چون پر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پروره
تصویر پروره
پرواری، پرورده، چاق، فربه، گوسفند یا جانور دیگر که او را در جای خوب بسته و خوراک خوب داده و فربه کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرورد
تصویر پرورد
پروردن، پسوند متصل به واژه به معنای پرورش یافته مثلاً سایه پرورد، نازپرورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرورش
تصویر پرورش
عمل پروردن مثلاً پرورش ماهی،
تربیت
مجموعۀ هنجارهای جامعه، آداب
پرورده شدن
خورش، خوراک
پرورش دادن: پروراندن، تربیت کردن
پرورش یافتن: پرورش
فرهنگ فارسی عمید
(سِ پَرْ وَ)
سپردار. آنکه سپر می دارد. (ناظم الاطباء) :
سپرور پیاده ده ودو هزار
گزین کرد شاه از در کارزار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَرْ وَ رَ / رِ)
پرورش یافته. پرواری. پروارکرده. فربه کرده. فربه شده. تغذیه شده. چاق کرده. مسمّن:
رو منکلوس کن تو بترف و بگوزتر
دهقان غاتفر دهدت مرغ پروره.
سوزنی.
چو مرغ پروره مغرور خصمت آگه نیست
از آنکه رمح غلامان تست بابزنش.
شهاب الدین مؤید سمرقندی.
جوز گوز و لوز بادام است و عجه خایه ریز
چون سرطرات است پالود مسمّن پروره.
فراهی (نصاب الصبیان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرورش
تصویر پرورش
تعلیم، مراعات، تیمار، تربیت، تادیب، رعایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرور
تصویر ثرور
پرشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرور
تصویر زرور
جمع زر، دگمه ها گویک های گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرور
تصویر ذرور
داوری سوده داروی چشم، نمک خوراک، پرگنه بویه ای است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درور
تصویر درور
بازار گرمی، نرم شدن، خویرانی (خوی عرق)، خازروانی (خاز خمیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برور
تصویر برور
باردار ومیوه دار، مثمر
فرهنگ لغت هوشیار
پروردن تغذیه، در ترکیب بجای (پرورده) آید: سایه پرورد غم پرورد ناز پرورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرور
تصویر جرور
خار پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروره
تصویر پروره
جانوری که در پروار بسته فربه کرده باشند پرواری: (چو مرغ پروره مغرور خصمت آگه نیست از آنکه رمح غلامان تست با بزنش) (شهاب الدین موید سمرقندی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرورش
تصویر پرورش
((پَ وَ رِ))
آموزش، تعلیم، غذا، خورش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروره
تصویر پروره
((پَ وَ رِ))
جانوری که در پروار بسته فربه کرده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرور
تصویر غرور
ابرخویشی، باد، برتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرور
تصویر شرور
بد نهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرور
تصویر مرور
بازبینی، بازنگری، رفت و آمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرخور
تصویر پرخور
اکال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پروا
تصویر پروا
احتیاط، اعتنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرور
تصویر سرور
آقا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرورش
تصویر پرورش
تربیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تادیب، تربیت، تعلیم، آموزش، بارآوردن، پروراندن، خوراک، طعام، غذا، پرواربندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد