معنی پروره - فرهنگ فارسی عمید
معنی پروره
- پروره
- پرواری، پرورده، چاق، فربه، گوسفند یا جانور دیگر که او را در جای خوب بسته و خوراک خوب داده و فربه کرده باشند
تصویر پروره
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پروره
پروره
- پروره
- جانوری که در پروار بسته فربه کرده باشند پرواری: (چو مرغ پروره مغرور خصمت آگه نیست از آنکه رمح غلامان تست با بزنش) (شهاب الدین موید سمرقندی)
فرهنگ لغت هوشیار
پروره
- پروره
- پرورش یافته. پرواری. پروارکرده. فربه کرده. فربه شده. تغذیه شده. چاق کرده. مسمَّن:
رو منکلوس کن تو بترف و بگوزتر
دهقان غاتفر دهدت مرغ پروره.
سوزنی.
چو مرغ پروره مغرور خصمت آگه نیست
از آنکه رُمح غلامان تست بابزنش.
شهاب الدین مؤید سمرقندی.
جوز گوز و لوز بادام است و عجه خایه ریز
چون سِرطرات است پالود مسمَّن پروره.
فراهی (نصاب الصبیان)
لغت نامه دهخدا