معنی پرورش پرورش عمل پروردن مثلاً پرورش ماهی،تربیتمجموعۀ هنجارهای جامعه، آدابپرورده شدنخورش، خوراکپرورش دادن: پروراندن، تربیت کردنپرورش یافتن: پرورش تصویر پرورش فرهنگ فارسی عمید