جدول جو
جدول جو

معنی پروتارک - جستجوی لغت در جدول جو

پروتارک
(پْرُ / پِ رُ)
نام مردی مصری که بطلمیوس هشتم (145-116 قبل از میلاد) پادشاه مصر اورا به سوریه فرستاد تا تخت سوریه را از دمتریوس پادشاه سلوکی بگیرد وی در سوریه انتشار داد که پسرخواندۀ آن تیوخوس و از خانوادۀ سلطنت است. چون رفتار دمتریوس بواسطۀ اقامت طولانی در نزد پارتیها نخوت آمیز بود و صوریها حاضر بودند هرکس را به تخت سلطنت بپذیرند تا از دست او خلاصی یابند، با پروتارک همدست شدند وشورشی در انطاکیه و سایر شهرها روی داد. در این احوال دمتریوس بصور رفته در آنجا کشته شد و بعد از او پسرش سلکوس بر تخت نشست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرواری
تصویر پرواری
گاو و گوسفند چاق، برای مثال اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی - ۶۰)، گوسفندی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرواره
تصویر پرواره
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
کسی که از پیران یا کودکان مراقبت می کند، کسی که در بیمارستان از بیماری مواظبت می کند، خدمتکار، غلام، کنیز، مطیع، فرمانبردار، برای مثال پرستار امرش همه چیز و کس / بنی آدم و مرغ و مور و مگس (سعدی۱ - ۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی از دستۀ کاسنی ها که جوشاندۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ سرفه های مزمن و درد مفاصل به کار می رفته، کاسنی صحرایی، خندریلی، هندبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستاری
تصویر پرستاری
شغل و عمل پرستار، مراقبت کردن از شخصی که توانایی انجام کارهای روزمرۀ خود را ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روتاری
تصویر روتاری
گردنده، انجمنی که در سال ۱۹۰۵ میلادی از صاحبان صنایع و بازرگانان بزرگ به منظور کمک به امور خیریه در شهر شیکاگو تشکیل شد و به تدریج در اغلب کشورهای جهان شعبه هایی تاسیس کرد. در تهران نخستین باشگاه روتاری در سال ۱۹۵۶ تاسیس شد
فرهنگ فارسی عمید
(فْرو / فُ)
عنوان قلعه بیگی ها و دژبانان دورۀ سلوکی در ایران. (از ایران باستان تألیف پیرنیا ج 2 ص 2102)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
پرستار. امه. کنیز. کنیزک. داه:
ز بهر حشمت او را شده ست در شب و روز
بنات نعش پرستاره و رهی ذکاش.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
تیمار. خدمت. حضانت. تیمارداری. زواری: زهد در دنیاو پرستاری اولی القربی. (ترجمه تاریخ یمینی) ، بیمارداری. بیماروانی. بیماربانی. تمریض.
- پرستاری کردن، تیمار داشتن
لغت نامه دهخدا
(پِ وَ زَ)
علث. بعضید. بعضیض. کاسنی صحرائی. مروریّه
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروانک
تصویر پروانک
پروانه
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری که در جای مناسب نگاهدارند و علوفه خوب دهند تا فربه شود فربه کرده فربه پروری مسمن اکوله علوفه علیفه: (اسب لاغر میان بکار آید روز میدان نه گاو پرواری) (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروتیزک
تصویر پروتیزک
کاسنی صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
خدمتکار (مطلقا) خادم، غلام بنده برده عبد، کنیز خادمه امه حاضنه داه مقابل حره، فرمانبردار مطیع، پرستنده عابد عبادت کننده، زن همسر زوجه، زنی که در بیمارستان از بیماران بیماروان مریض دار خادم بیماران، پاسدار حافظ حارس ملازم گوشدار، جمع پرستاران. یا پرستاران خیال. شعرا و صاحبان نظم و نثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستاری
تصویر پرستاری
تیمار داری، تیمار، خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
((پَ رَ))
خدمتکار، خادم، غلام، کنیز، کسی که خدمت بیماران می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروانک
تصویر پروانک
((پَ نَ))
سیاه گوش، چاوشی، جانوری درنده شبیه شغال که به دنبال شیر حرکت می کند و بازمانده شکار آن را می خورد، پروانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرواری
تصویر پرواری
گوسفند یا گاو گوشتی و فربه
فرهنگ فارسی معین
توجه، تیمار، حضانت، خدمت، مراقبت، نگهداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
Caregiver
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
soignant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شب پرستاره
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
сиделка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
Pflegekraft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
опікун
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
opiekun
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
看护
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
cuidador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
caregiver
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
cuidador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
verzorger
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
ผู้ดูแล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
pengasuh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی