جدول جو
جدول جو

معنی پرستار

پرستار((پَ رَ))
خدمتکار، خادم، غلام، کنیز، کسی که خدمت بیماران می کند
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پرستار

پرستار

پرستار
کسی که از پیران یا کودکان مراقبت می کند، کسی که در بیمارستان از بیماری مواظبت می کند، خدمتکار، غلام، کنیز، مطیع، فرمانبردار، برای مِثال پرستار امرش همه چیز و کس / بنی آدم و مرغ و مور و مگس (سعدی۱ - ۳۴)
پرستار
فرهنگ فارسی عمید