جدول جو
جدول جو

معنی پرستاری

پرستاری
شغل و عمل پرستار، مراقبت کردن از شخصی که توانایی انجام کارهای روزمرۀ خود را ندارد
تصویری از پرستاری
تصویر پرستاری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرستاری

پرستاری

پرستاری
تیمار. خدمت. حضانت. تیمارداری. زواری: زهد در دنیاو پرستاری اولی القربی. (ترجمه تاریخ یمینی) ، بیمارداری. بیماروانی. بیماربانی. تمریض.
- پرستاری کردن، تیمار داشتن
لغت نامه دهخدا

پرستاره

پرستاره
خدمتکار (مطلقا) خادم، غلام بنده برده عبد، کنیز خادمه امه حاضنه داه مقابل حره، فرمانبردار مطیع، پرستنده عابد عبادت کننده، زن همسر زوجه، زنی که در بیمارستان از بیماران بیماروان مریض دار خادم بیماران، پاسدار حافظ حارس ملازم گوشدار، جمع پرستاران. یا پرستاران خیال. شعرا و صاحبان نظم و نثر
فرهنگ لغت هوشیار

پرستاره

پرستاره
پرستار. اَمه. کنیز. کنیزک. داه:
ز بهر حشمت او را شده ست در شب و روز
بنات نعش پرستاره و رهی ذکاش.
سنائی
لغت نامه دهخدا