جدول جو
جدول جو

معنی پرمخیده - جستجوی لغت در جدول جو

پرمخیده
(پَ مَ دَ / دِ)
مخالف و خودرأی را گویند و فرزندی را نیز گفته اندکه عاق و عاصی پدر و مادر شده باشد. (برهان). عاق وسرکش. (رشیدی). فرزند عاق. (جهانگیری) :
بد او را یکی پرمخیده پسر
ز بهر جهان بر پدر کینه ور.
ابوشکور
لغت نامه دهخدا
پرمخیده
((پَ مَ دِ))
خودسر و نافرمان، فرزند عاق شده
تصویری از پرمخیده
تصویر پرمخیده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرخیده
تصویر پرخیده
(دخترانه)
از لغات اساطیری است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرمودیه
تصویر پرمودیه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ساوه پادشاه ترک و هم زمان با بهرام چوبین سردار ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پریشیده
تصویر پریشیده
پریشان شده، آشفته، برای مثال پریشیده عقل و پراکنده هوش / ز قول نصیحت گر آکنده گوش (سعدی۱ - ۱۰۳)، پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراشیده
تصویر پراشیده
پراکنده، ازهم پاشیده، پریشان شده، برای مثال مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر - شاعران بی دیوان - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برمخیدن
تصویر برمخیدن
خودسری و نافرمانی کردن، از پدر و مادر نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
کسی که او را بپرستند و ستایش کنند، پرستش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرماسیده
تصویر پرماسیده
سوده، دست مالی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برمخیده
تصویر برمخیده
ویژگی فرزند خودسر و نافرمان، عاق والدین، برای مثال مر او را بدی برمخیده پسر / ز بهر جهان بر پدر کینه ور (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژمریده
تصویر پژمریده
پژمرده، برای مثال چون برگ لاله بوده ام و اکنون / چون سیب پژمریده بر آونگم (رودکی - ۵۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرمخیدن
تصویر پرمخیدن
برمخیدن، خودسری و نافرمانی کردن، از پدر و مادر نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخمیده
تصویر فرخمیده
پنبۀ زده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرفایده
تصویر پرفایده
پرسود، پرمنفعت
فرهنگ فارسی عمید
(گِ رِ تَ نِ دَ)
عاق شدن. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ دَ / دِ)
مخالف و خودرای و عاق و عاصی شده. (برهان). فرزند عاق که فرمان مادر و پدر نبرد. (اوبهی) :
مر او را یکی برمخیده پسر
ز مهر جهان بر پدر کینه ور.
ابوشکور.
و رجوع به برمخیدن شود، خوراک و قوت، زنبور عسل. (ناظم الاطباء). برموز. پرمور. پرموز
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
رمز و ایما و اشارت باشد. (برهان). ظاهراً این صورت و معنی از مجعولات دساتیر است
لغت نامه دهخدا
تصویری از پریشیده
تصویر پریشیده
پریشان شده متفرق شده پراگنده شده، بر باد داده افشانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخمیده
تصویر فرخمیده
پنبه ای که پنبه دانه آن را جدا کرده و برآورده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروریده
تصویر پروریده
پرورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژمریده
تصویر پژمریده
پژمرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماسیده
تصویر پرماسیده
اسم پرماسیدن، بسوده لمس شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
پرستش شده عبادت شده معبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر مخیدن
تصویر پر مخیدن
عاق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراشیده
تصویر پراشیده
پریشانپراکنده گشته بشولیده پاشیده، بر باد داده، بیخود گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برمخیدن
تصویر برمخیدن
نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر مخیده
تصویر پر مخیده
مخالف و خود رای، فرزندی که عاق و عاصی پدر و مادر شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برمخیده
تصویر برمخیده
عاق پدر و مادر، فرزند خودسر عاق والدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروریده
تصویر پروریده
((پَ وَ د ِ))
پرورش یافته، چیزی را در عسل یا شکر یا مانند آن پختن، پرورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراشیده
تصویر پراشیده
((پَ دِ))
پریشان، پراکنده، برباد داده، بی خود گردیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرماسیده
تصویر پرماسیده
((پَ دِ))
بسوده، لمس شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
((پَ رَ دِ))
پرستش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریشیده
تصویر پریشیده
((پَ دِ))
پریشان شده، برباد داده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرمخیدن
تصویر پرمخیدن
((پَ مَ دَ))
برمخیدن، عاق شدن
فرهنگ فارسی معین
ایما، رمز، مخالف
فرهنگ واژه مترادف متضاد